مترادف گوش بزنگ : مترصد، مراقب، منتظر
گوش بزنگ
مترادف گوش بزنگ : مترصد، مراقب، منتظر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
انذار , متیقظ
مترادف و متضاد
زیرک، مواظب، متوجه، هوشیار، گوش بزنگ، محتاط
حساس، هوشیار، گوش بزنگ، مراقب، بیدار
اماده، گوش بزنگ، در انتظار، قبلا متوجه، قبلا مستعد
گوش بزنگ، بیدار، هشیار، شب زنده دار
گوش بزنگ
فرهنگ فارسی
متوجه امری یا خبری توام با انتظار . یا گوش بزنگ بودن . مراقب و متوجه امری بودن توام با انتظار : آهو اصولا زن مراقب و گوش بزنگی بود ...
کلمات دیگر: