کلمه جو
صفحه اصلی

قصاعه

لغت نامه دهخدا

( قصاعة ) قصاعة. [ ق َ ع َ ] ( ع مص ) خرد و ریزه برآمدن کودک و کلان نشدن. ( منتهی الارب ).

قصاعة. [ ق ُ ع َ ] ( ع اِ ) قاصعاء، و آن سوراخ موش صحرائی است که از آن داخل میشود. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

قصاعة. [ ق َ ع َ ] (ع مص ) خرد و ریزه برآمدن کودک و کلان نشدن . (منتهی الارب ).


قصاعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) قاصعاء، و آن سوراخ موش صحرائی است که از آن داخل میشود. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).



کلمات دیگر: