علب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
علب . [ ع ُ ] (ع اِ) سوسمار. (از اقرب الموارد). سوسمار سالخورده . (ناظم الاطباء).
علب . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عُلبة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علب. [ ع َ ل َ ] ( ع مص ) سخت و رست شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَلْب. || خشک شدن. ( اقرب الموارد ). || تغییر کردن بوی گوشت پس از سختی. || پریدن و شکستن و رخنه دار شدن لبه شمشیر و از قبیل آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مبتلی شدن به بیماری عَلَب. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) سختی. ( منتهی الارب ). || درشتی. || گرفتگی. || بیماریی است که در پی گردن شتر عارض میشود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
علب. [ع َ ل ِ ] ( ع ص ) هر چیز سخت و رست. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جای سخت که در آن چیزی نروید. ( از ذیل اقرب الموارد ). || بز کوهی درشت و بزرگ. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بز کوهی کلانسال. ( منتهی الارب ). || سوسمار سالخورده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
علب. [ ع ِ ] ( ع ص ) جای درشت وسخت که هرچه باران بر آن ببارد باز هم هیچ نرویاند.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مرد خشک و خشن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || مردی که هرچه دارد کسی نمیتواند در آن طمع کند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سوسمار سالخورده. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) روییدنگاه درخت کُنار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، عُلوب.
علب. [ ع ِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ عِلبة. ( اقرب الموارد ).
علب. [ ع ُ ] ( ع اِ ) سوسمار. ( از اقرب الموارد ). سوسمار سالخورده. ( ناظم الاطباء ).
علب. [ ع ُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ عُلبة. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
علب . [ ع َ ] (ع مص ) نشان کردن . || خراشیدن . || اثر گذاشتن . || بریدن . || استوار بستن قبضه ٔ شمشیر و از قبیل آن ، بر گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت و رست شدن . (اقرب الموارد). عَلَب . (منتهی الارب ). || خشک شدن . || بوی گوشت و از قبیل آن پس از اشتداد، تغییر کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) نشان و اثر. || جای درشت . || هر چیز سخت و رست . || زمینی که اگر مدتها بر آن باران بارد باز هم هیچ نرویاند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عُلوب .
علب . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) سخت و رست شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَلْب . || خشک شدن . (اقرب الموارد). || تغییر کردن بوی گوشت پس از سختی . || پریدن و شکستن و رخنه دار شدن لبه ٔ شمشیر و از قبیل آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مبتلی شدن به بیماری عَلَب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سختی . (منتهی الارب ). || درشتی . || گرفتگی . || بیماریی است که در پی گردن شتر عارض میشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
علب . [ ع ِ ] (ع ص ) جای درشت وسخت که هرچه باران بر آن ببارد باز هم هیچ نرویاند.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد خشک و خشن . (از ذیل اقرب الموارد). || مردی که هرچه دارد کسی نمیتواند در آن طمع کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوسمار سالخورده . (ناظم الاطباء). || (اِ) روییدنگاه درخت کُنار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عُلوب .
علب . [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عِلبة. (اقرب الموارد).
علب . [ع َ ل ِ ] (ع ص ) هر چیز سخت و رست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای سخت که در آن چیزی نروید. (از ذیل اقرب الموارد). || بز کوهی درشت و بزرگ . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بز کوهی کلانسال . (منتهی الارب ). || سوسمار سالخورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).