کلمه جو
صفحه اصلی

زوعه

لغت نامه دهخدا

( زوعة ) زوعة. [ ع َ ] ( ع اِ ) پاره ای از گیاه خشک میان گیاه تر. || گوشت برهم نشسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) سبک و چست از مردم و جز آن. ج ، زُوَع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به زُوَع شود.

زوعة. [ ] ( ع اِمص ) شگفتی. || پریشانی. || آویختگی لبان پیری در هنگام گفتار. || ( ص ) حقیر. تحقیرشده ( زن یا مرد ). ( دزی ج 1 ص 614 ).

زوعة. [ ] (ع اِمص ) شگفتی . || پریشانی . || آویختگی لبان پیری در هنگام گفتار. || (ص ) حقیر. تحقیرشده (زن یا مرد). (دزی ج 1 ص 614).


زوعة. [ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گیاه خشک میان گیاه تر. || گوشت برهم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) سبک و چست از مردم و جز آن . ج ، زُوَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زُوَع شود.



کلمات دیگر: