علباء. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن هیثم بن جریر. وی در دوره ٔ جاهلیت و اسلام میزیست . و در فتوحات عمر شرکت کرد. و در واقعه ٔ جمل شهید شد. پدرش از سردارانی بود که در واقعه ٔ «ذی قار» با کسری جنگید. (از الاصابة ج 5 قسم سوم ص 111).
علباء
لغت نامه دهخدا
علباء. [ ع َ ] ( ع اِ ) پی گردن. ( منتهی الارب ). ج ، عَلابی.
علباء. [ ع ِ ] ( ع مص ) سوراخ کردن گردن بنده. || نمایان شدن پی گردن شخص بواسطه کلانسالی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پی زردرنگ گردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مؤنث است ، و گاهی مذکر بکار میرود. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَلابی .
علباء. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن أصمع عبسی. از واردشوندگان بر پیغمبر ( ص ) است. ( از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261 ).
علباء. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن مرةبن عائذةبن مالک بن بکربن سعدبن ضبة ضبی. از صحابه است و در واقعه «مؤتة» شهید شد. ( از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261 ).
علباء. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن هیثم بن جریر. وی در دوره جاهلیت و اسلام میزیست. و در فتوحات عمر شرکت کرد. و در واقعه جمل شهید شد. پدرش از سردارانی بود که در واقعه «ذی قار» با کسری جنگید. ( از الاصابة ج 5 قسم سوم ص 111 ).
علباء. [ ع ِ ] ( ع مص ) سوراخ کردن گردن بنده. || نمایان شدن پی گردن شخص بواسطه کلانسالی. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پی زردرنگ گردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مؤنث است ، و گاهی مذکر بکار میرود. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَلابی .
علباء. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن أصمع عبسی. از واردشوندگان بر پیغمبر ( ص ) است. ( از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261 ).
علباء. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن مرةبن عائذةبن مالک بن بکربن سعدبن ضبة ضبی. از صحابه است و در واقعه «مؤتة» شهید شد. ( از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261 ).
علباء. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن هیثم بن جریر. وی در دوره جاهلیت و اسلام میزیست. و در فتوحات عمر شرکت کرد. و در واقعه جمل شهید شد. پدرش از سردارانی بود که در واقعه «ذی قار» با کسری جنگید. ( از الاصابة ج 5 قسم سوم ص 111 ).
علباء. [ ع َ ] (ع اِ) پی گردن . (منتهی الارب ). ج ، عَلابی .
علباء. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن أصمع عبسی . از واردشوندگان بر پیغمبر (ص ) است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261).
علباء. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن مرةبن عائذةبن مالک بن بکربن سعدبن ضبة ضبی . از صحابه است و در واقعه ٔ «مؤتة» شهید شد. (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261).
علباء. [ ع ِ ] (ع مص ) سوراخ کردن گردن بنده . || نمایان شدن پی گردن شخص بواسطه ٔ کلانسالی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) پی زردرنگ گردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث است ، و گاهی مذکر بکار میرود. (از اقرب الموارد). ج ، عَلابی ّ.
کلمات دیگر: