کلمه جو
صفحه اصلی

قصاف

لغت نامه دهخدا

قصاف. [ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) زن سطبر پرگوشت. ( منتهی الارب ). المراءة الضخمة. ( اقرب الموارد ).

قصاف. [ ق َص ْ صا ] ( ع ص ) بازیگر. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). ( مهذب الاسماء ). || رجل قصاف ؛ صَیِّت ، بلندآواز. ( از اقرب الموارد ).

قصاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( از منتهی الارب ).

قصاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( بنو... ) نام تیره ای است. ( منتهی الارب ).

قصاف . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) بازیگر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). (مهذب الاسماء). || رجل قصاف ؛ صَیِّت ، بلندآواز. (از اقرب الموارد).


قصاف . [ ق ِ ] (اِخ ) (بنو...) نام تیره ای است . (منتهی الارب ).


قصاف . [ ق ِ ] (اِخ ) نام مردی است . (از منتهی الارب ).


قصاف . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) زن سطبر پرگوشت . (منتهی الارب ). المراءة الضخمة. (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: