قصاف. [ ق ِ ] ( ع ص ، اِ ) زن سطبر پرگوشت. ( منتهی الارب ). المراءة الضخمة. ( اقرب الموارد ).
قصاف. [ ق َص ْ صا ] ( ع ص ) بازیگر. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). ( مهذب الاسماء ). || رجل قصاف ؛ صَیِّت ، بلندآواز. ( از اقرب الموارد ).
قصاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( از منتهی الارب ).
قصاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( بنو... ) نام تیره ای است. ( منتهی الارب ).
قصاف. [ ق َص ْ صا ] ( ع ص ) بازیگر. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). ( مهذب الاسماء ). || رجل قصاف ؛ صَیِّت ، بلندآواز. ( از اقرب الموارد ).
قصاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( از منتهی الارب ).
قصاف. [ ق ِ ] ( اِخ ) ( بنو... ) نام تیره ای است. ( منتهی الارب ).