کلمه جو
صفحه اصلی

سراد

فرهنگ فارسی

زره گر

لغت نامه دهخدا

سراد. [ س َ ] ( ع اِ ) خلال ، فارسی آن غوره خرما. ( الفاظ الادویه ) ( تحفه حکیم مؤمن ). خلال است که غوره خرما باشد. ( برهان ). غوره خرمای سخت شده. || خرمابن که از تشنگی خشک و پژمرده باشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

سراد. [ س ِ ] ( ع مص ) درز دوختن ادیم.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) آنچه بدان دوزند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). درفش. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ).

سراد. [ س َرْ را ] ( ع ص ) زره گر. ( مهذب الاسماء ).

سراد. [ س َ ] (ع اِ) خلال ، فارسی آن غوره ٔ خرما. (الفاظ الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خلال است که غوره ٔ خرما باشد. (برهان ). غوره ٔ خرمای سخت شده . || خرمابن که از تشنگی خشک و پژمرده باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ).


سراد. [ س َرْ را ] (ع ص ) زره گر. (مهذب الاسماء).


سراد. [ س ِ ] (ع مص ) درز دوختن ادیم .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِ) آنچه بدان دوزند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). درفش . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: