زکمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) زجمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زجمة شود. || زکام که بیماری سر و دماغ است . (منتهی الارب ). زکام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زکام شود.
زکمه
لغت نامه دهخدا
زکمة. [ زُ م َ ] (ع ص ) مرد گران جان درشت خوی . || (اِ) پسین فرزند مادر و پدر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
( زکمة ) زکمة. [ زَ م َ ] ( ع اِ ) زجمة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به زجمة شود. || زکام که بیماری سر و دماغ است. ( منتهی الارب ). زکام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زکام شود.
زکمة. [ زُ م َ ] ( ع ص ) مرد گران جان درشت خوی. || ( اِ ) پسین فرزند مادر و پدر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
زکمة. [ زُ م َ ] ( ع ص ) مرد گران جان درشت خوی. || ( اِ ) پسین فرزند مادر و پدر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: