راه یاران روشن بران جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فرو خورده .
سراط
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سراط. [ س َرْ را ] ( ع ص ) پالوده فروش. ( ملخص اللغات ) ( مهذب الاسماء ).
سراط. [ س ُ ] ( ع ص ) شمشیر بران. ( مهذب الاسماء ). سیف سراط؛ شمشیر برنده. ( از اقرب الموارد ).
سراط. [ س ِ ] ( ع اِ ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده. ( اقرب الموارد ).
سراط. [ س ُ ] ( ع ص ) شمشیر بران. ( مهذب الاسماء ). سیف سراط؛ شمشیر برنده. ( از اقرب الموارد ).
سراط. [ س ِ ] ( ع اِ ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده. ( اقرب الموارد ).
سراط. [ س َرْ را ] (ع ص ) پالوده فروش . (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء).
سراط. [ س ِ ] (ع اِ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده . (اقرب الموارد).
سراط. [ س ُ ] (ع ص ) شمشیر بران . (مهذب الاسماء). سیف سراط؛ شمشیر برنده . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: