کلمه جو
صفحه اصلی

قشیشی

لغت نامه دهخدا

قشیشی. [ ق ِ ش َ شی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قشیش جد ابوبکر محمدبن حسن بن احمدبن قشیش سمسار. ( لباب الانساب ). رجوع به قشیشی ( محمد... ) شود.

قشیشی. [ ق ِ ش َ شی ] ( اِخ ) محمدبن حسن بن احمد بغدادی. از راویان است.وی از اسماعیل بن محمد صفار و ابوعمروبن سماک و جز ایشان روایت شنیده و از حنبلیان درستکار و راست گفتار بود. فرزندش علی بن محمد قشیشی از وی روایت دارد. او در محرم سال 388 هَ. ق. وفات کرد. ( لباب الانساب ).

قشیشی . [ ق ِ ش َ شی ] (اِخ ) محمدبن حسن بن احمد بغدادی . از راویان است .وی از اسماعیل بن محمد صفار و ابوعمروبن سماک و جز ایشان روایت شنیده و از حنبلیان درستکار و راست گفتار بود. فرزندش علی بن محمد قشیشی از وی روایت دارد. او در محرم سال 388 هَ . ق . وفات کرد. (لباب الانساب ).


قشیشی . [ ق ِ ش َ شی ] (ص نسبی ) نسبت است به قشیش جد ابوبکر محمدبن حسن بن احمدبن قشیش سمسار. (لباب الانساب ). رجوع به قشیشی (محمد...) شود.



کلمات دیگر: