کلمه جو
صفحه اصلی

زوریدن

لغت نامه دهخدا

زوریدن. [ دَ] ( مص ) نفرت داشتن و کراهت داشتن. || زبردستی کردن و زور کردن و ظلم نمودن. ( ناظم الاطباء ).

زوریدن. [ زَ وَ دَ ] ( مص ) بلند کردن و افراختن. ( ناظم الاطباء ).

زوریدن . [ دَ] (مص ) نفرت داشتن و کراهت داشتن . || زبردستی کردن و زور کردن و ظلم نمودن . (ناظم الاطباء).


زوریدن . [ زَ وَ دَ ] (مص ) بلند کردن و افراختن . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: