کلمه جو
صفحه اصلی

زوزاه

لغت نامه دهخدا

( زوزاة ) زوزاة. [ زَ ] ( ع مص ) ( از «زوزی » ) اندک و حقیر شمردن کسی را. || راندن و دفع نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود.

زوزاة. [ زَ ] ( ع مص ) ( از «زوی و» ) پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . || راندن کسی را. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.

زوزاة. [ زَ ] (ع مص ) (از «زوزی ») اندک و حقیر شمردن کسی را. || راندن و دفع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ بعد شود.


زوزاة. [ زَ ] (ع مص ) (از «زوی و») پشت ستیخ کرده و گام نزدیک گذاشته رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . || راندن کسی را. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.



کلمات دیگر: