کلمه جو
صفحه اصلی

زؤول

لغت نامه دهخدا

زؤول . [ زُ ئو ] (ع مص ) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاًو زولاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای . (منتهی الارب ). زوال . (ناظم الاطباء). رجوع به زوال شود.


زؤول. [ زُ ئو ] ( ع مص ) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاًو زولاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای. ( منتهی الارب ). زوال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زوال شود.

زوول. [ زُ ] ( ع مص ) زالت الشمس زوالاً و زوولاً ( بدون همزه ) و زیالاً و زولاناً؛ مایل گردیدن آفتاب از میانه آسمان. ( از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.

پیشنهاد کاربران

ناقص الخلقه زایی


کلمات دیگر: