شغور. [ ش َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ دراز که چون خواهند بر وی سوار شوند پای خود را بردارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شغور
لغت نامه دهخدا
شغور. [ ش َ ] ( ع ص ) شتر ماده دراز که چون خواهند بر وی سوار شوند پای خود را بردارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
شغور. [ ش ُ ] ( ع مص ) شغر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شغر شود.
شغور. [ ش ُ ] ( اِ ) پوست گاو. || شاخ گاو. || شغال. || شغار و راسو. ( ناظم الاطباء ). ممکن است که در این معنی مصحف سغر و سغور( صورتی از سغر، اسغر ) باشد. || حرام و هرچیز که در شرع از آن نهی کرده باشند. ضد شغاد. || قدری. || برخی. ( ناظم الاطباء ).
شغور. [ ش ُ ] ( ع مص ) شغر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شغر شود.
شغور. [ ش ُ ] ( اِ ) پوست گاو. || شاخ گاو. || شغال. || شغار و راسو. ( ناظم الاطباء ). ممکن است که در این معنی مصحف سغر و سغور( صورتی از سغر، اسغر ) باشد. || حرام و هرچیز که در شرع از آن نهی کرده باشند. ضد شغاد. || قدری. || برخی. ( ناظم الاطباء ).
شغور. [ ش ُ ] (اِ) پوست گاو. || شاخ گاو. || شغال . || شغار و راسو. (ناظم الاطباء). ممکن است که در این معنی مصحف سغر و سغور(صورتی از سغر، اسغر) باشد. || حرام و هرچیز که در شرع از آن نهی کرده باشند. ضد شغاد. || قدری . || برخی . (ناظم الاطباء).
شغور. [ ش ُ ] (ع مص ) شغر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شغر شود.
کلمات دیگر: