فلتان . [ ف ُ ل َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ مؤنث فلان . (منتهی الارب ). رجوع به فلان و فلانه شود.
فلتان
لغت نامه دهخدا
فلتان. [ ف ُ ل َ ] ( ع اِ ) تثنیه مؤنث فلان. ( منتهی الارب ). رجوع به فلان و فلانه شود.
فلتان. [ ف َ ل َ / ف ِ ] ( ع ص ) فرس فلتان ؛ اسب شادمان تیزخاطر و تیزرو. || شادمان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || درشت. ( منتهی الارب ). صلب. ( اقرب الموارد ). || دلیر. || ( اِ ) مرغی است که میمون را صید می کند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فلتان. [ ف َ ل َ / ف ِ ] ( ع ص ) فرس فلتان ؛ اسب شادمان تیزخاطر و تیزرو. || شادمان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || درشت. ( منتهی الارب ). صلب. ( اقرب الموارد ). || دلیر. || ( اِ ) مرغی است که میمون را صید می کند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فلتان . [ ف َ ل َ / ف ِ ] (ع ص ) فرس فلتان ؛ اسب شادمان تیزخاطر و تیزرو. || شادمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درشت . (منتهی الارب ). صلب . (اقرب الموارد). || دلیر. || (اِ) مرغی است که میمون را صید می کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: