کلمه جو
صفحه اصلی

زکری

لغت نامه دهخدا

زکری . [ زَ ری ی / زَ ک َ ری ی ] (ع ص ) سخت سرخ . (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد ذیل زکریاء شود.


زکری. [ زَ ری ی / زَ ک َ ری ی ] ( ع ص ) سخت سرخ. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اقرب الموارد ذیل زکریاء شود.

زکری. [ ] ( اِخ ) ( قابل الذکر ) یکی از امرای دلیر افرائیمی که در جنگ آحاز سردار پقح پادشاه اسرائیل بود و محتمل است که همان شخصی باشد که در کتاب اشعیا 7: 6 بن تب ئیل خوانده شده که رصین و پقح در خیال آن بودند که وی را بر یهودا شهریاری دهند. یازده نفر به این اسم در کتاب مقدس وارد گشته. ( از قاموس کتاب مقدس ).

زکری. [ زَ ک َ ری ی / زَ ک َ ] ( اِخ ) زکریا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 171 و ماده بعد شود.

زکری . [ ] (اِخ ) (قابل الذکر) یکی از امرای دلیر افرائیمی که در جنگ آحاز سردار پقح پادشاه اسرائیل بود و محتمل است که همان شخصی باشد که در کتاب اشعیا 7: 6 بن تب ئیل خوانده شده که رصین و پقح در خیال آن بودند که وی را بر یهودا شهریاری دهند. یازده نفر به این اسم در کتاب مقدس وارد گشته . (از قاموس کتاب مقدس ).


زکری . [ زَ ک َ ری ی / زَ ک َ ] (اِخ ) زکریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به المعرب جوالیقی ص 171 و ماده ٔ بعد شود.


دانشنامه عمومی

زکری (به عربی: زکری) یک شهرداری در الجزایر است که در استان تیزی وزو واقع شده است.
فهرست شهرهای الجزایر


کلمات دیگر: