زکاء. [ زُ ک َءْ ] (ع ص ) مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زُکاء شود.
زکاء
لغت نامه دهخدا
زکاء. [ زَ ] ( ع مص ) ( از «زک ی » ) گوالیدن و افزون شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تشنه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زکاء. [ زُ ] ( ع مص ) ( از «زک ء» ) زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
زکاء. [ زَ ءْ ] ( ع مص ) زدن. || دادن و یا زودتر دادن : زکاه الفاً؛ داد او را هزار یا زودتر داد نقد او را. || پناه گرفتن به سوی کسی و تکیه کردن بر آن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گائیدن جاریه را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || انداختن ناقه ، بچه را در پای خود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). انداختن ماده شتر، بچه خود را در زیر پای خود. ( ناظم الاطباء ).
زکاء. [ زُ ک َءْ ] ( ع ص ) مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زُکاء شود.
زکاء. [ زَ ] (ع مص ) (از «زک ی ») گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تشنه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زکاء. [ زَ ](ع مص ) (از «زک و») افزون شدن . (ترجمان القرآن ). گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بالیدن کودک . (تاج المصادر بیهقی ). بالیدن و افزون شدن . (آنندراج ). || لایق شدن . (ترجمان القرآن ). نیکو و لایق آمدن . منه : هذا الامر لایزکو بفلان ؛ ای لایلیق به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ناز زیستن در خصب . (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). خوش عیش گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراخ حال و خوش عیش گردیدن . (ناظم الاطباء). || بصلاح آمدن . (ترجمان القرآن ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ).
زکاء. [ زَ ءْ ] (ع مص ) زدن . || دادن و یا زودتر دادن : زکاه الفاً؛ داد او را هزار یا زودتر داد نقد او را. || پناه گرفتن به سوی کسی و تکیه کردن بر آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گائیدن جاریه را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || انداختن ناقه ، بچه را در پای خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انداختن ماده شتر، بچه ٔ خود را در زیر پای خود. (ناظم الاطباء).
زکاء. [ زُ ] (ع مص ) (از «زک ء») زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).