کلمه جو
صفحه اصلی

غمود

لغت نامه دهخدا

غمود. [ غ ُ ] ( ع مص ) افزون گردیدن دسته های برگ عرفط چندانکه فروپوشد خار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انبوهی برگهای درخت عرفط چنانکه خار را بپوشد. ( از اقرب الموارد ). || خشک گردیدن چاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

غمود. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غِمد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غِمد شود.

غمود. [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غِمد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غِمد شود.


غمود. [ غ ُ ] (ع مص ) افزون گردیدن دسته های برگ عرفط چندانکه فروپوشد خار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبوهی برگهای درخت عرفط چنانکه خار را بپوشد. (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: