( عشق آوردن ) عاشق شدن عشق ورزیدن
عشق اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( عشق آوردن ) عشق آوردن. [ ع ِ وَ دَ ] ( مص مرکب ) عاشق شدن. عشق ورزیدن. عاشقی کردن. شیفته شدن : به این خوبی که آفتابست نشنیده ایم که کسی او را دوست گرفته باشد و عشق آورده. ( گلستان سعدی ).
هرکه می با تو خوردعربده کرد
هرکه روی تو دید عشق آورد.
که همچون ذره در مهرش گرفتار هوا ماند.
هرکه می با تو خوردعربده کرد
هرکه روی تو دید عشق آورد.
سعدی.
قضاء لازمست آن را که بر خورشید عشق آردکه همچون ذره در مهرش گرفتار هوا ماند.
سعدی.
کلمات دیگر: