کلمه جو
صفحه اصلی

غمیر

لغت نامه دهخدا

غمیر. [ غ َ ] ( ع ص ، اِ ) نبات خرد انبوه. ( مهذب الاسماء ). دانه بَهمی ̍، گیاهی است ، یا گیاه اندک سبز، یا گیاه سبز که زیر گیاه خشک برآمده باشد، یا گیاه در بن گیاه دیگر. ج ، اَغمِراء. || آب بسیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

غمیر. [ غ ُ م َ ] ( اِخ ) جایی است میان ذات عَرق و البستان ، و پیش از غمیر در دو میلی آن قبر ابی رغال واقع است. ( از معجم البلدان ).

غمیر. [ غ ُ م َ ] ( اِخ ) جایی است در دیار بنی کلاب نزدیک ثلبوت. ( از معجم البلدان ).

غمیر. [ غ َ ] (ع ص ، اِ) نبات خرد انبوه . (مهذب الاسماء). دانه بَهمی ̍، گیاهی است ، یا گیاه اندک سبز، یا گیاه سبز که زیر گیاه خشک برآمده باشد، یا گیاه در بن گیاه دیگر. ج ، اَغمِراء . || آب بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


غمیر. [ غ ُ م َ ] (اِخ ) جایی است در دیار بنی کلاب نزدیک ثلبوت . (از معجم البلدان ).


غمیر. [ غ ُ م َ ] (اِخ ) جایی است میان ذات عَرق و البستان ، و پیش از غمیر در دو میلی آن قبر ابی رغال واقع است . (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: