کلمه جو
صفحه اصلی

شخر

فرهنگ فارسی

بانگ کردن خر و مانند آن از بینی یا شکافتن است .

لغت نامه دهخدا

شخر. [ ش َ ] ( اِخ ) چخر. شاهرود را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستایی است. ( از ایران باستان ج 1 ص 156 ).

شخر. [ ش َ ] ( ع اِ ) بانگ اسب و آواز دهان آن. || آنچه برافتد از کوه. ( منتهی الارب ). || شخرالشباب ؛ اول جوانی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شخرالرّحل ؛ جای برنشستن راکب از پالان که مابین کوهه پالان و دنباله آن است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکاف است. ( از اقرب الموارد ).

شخر. [ ش َ ] ( ع مص ) بانگ کردن خر و مانند آن از بینی. ( منتهی الارب ). بانگ کردن خر و اسب و گفته اند صدا دادن از دهان و برخی گفته اند که بانگ کردن از بن بینی یا حلق است. ( از اقرب الموارد ). || شکافتن است. ( از اقرب الموارد ). || پریشان و پاره کردن شتر آنچه در غراره بود. ( منتهی الارب ).

شخر. [ ش َ ] (اِخ ) چخر. شاهرود را گویند که یکی از شانزده مملکت اوستایی است . (از ایران باستان ج 1 ص 156).


شخر. [ ش َ ] (ع اِ) بانگ اسب و آواز دهان آن . || آنچه برافتد از کوه . (منتهی الارب ). || شخرالشباب ؛ اول جوانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شخرالرّحل ؛ جای برنشستن راکب از پالان که مابین کوهه ٔ پالان و دنباله ٔ آن است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکاف است . (از اقرب الموارد).


شخر. [ ش َ ] (ع مص ) بانگ کردن خر و مانند آن از بینی . (منتهی الارب ). بانگ کردن خر و اسب و گفته اند صدا دادن از دهان و برخی گفته اند که بانگ کردن از بن بینی یا حلق است . (از اقرب الموارد). || شکافتن است . (از اقرب الموارد). || پریشان و پاره کردن شتر آنچه در غراره بود. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: