کلمه جو
صفحه اصلی

صنق

لغت نامه دهخدا

صنق. [ ص َ ن َ ] ( ع اِ ) شدت گند بغل. ( منتهی الارب ). || حلقه ای است از چوب که در حریر باشد. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) سخت شدن گند بغل. ( منتهی الارب ).

صنق. [ ص َ ن ِ ] ( ع ص ) سخت و استوار از هر چیزی. || سخت گنده بوی. || مرد فربه و کلان جثه. ( منتهی الارب ).

صنق. [ ص ُ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ صِناق. رجوع به صناق شود.

صنق . [ ص َ ن َ ] (ع اِ) شدت گند بغل . (منتهی الارب ). || حلقه ای است از چوب که در حریر باشد. (اقرب الموارد). || (مص ) سخت شدن گند بغل . (منتهی الارب ).


صنق . [ ص َ ن ِ ] (ع ص ) سخت و استوار از هر چیزی . || سخت گنده بوی . || مرد فربه و کلان جثه . (منتهی الارب ).


صنق . [ ص ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ صِناق . رجوع به صناق شود.



کلمات دیگر: