فریب ساختن فریب در کار آوردن
عشوه ساختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عشوه ساختن. [ ع ِش ْ وَ / وِ ت َ ] ( مص مرکب ) فریب ساختن. فریب در کار آوردن :
چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم
چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم.
چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم
چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم.
خاقانی.
کلمات دیگر: