کلمه جو
صفحه اصلی

شحوه

لغت نامه دهخدا

( شحوة ) شحوة. [ ش َ وَ ] ( ع اِ ) اسم مرة. ( از اقرب الموارد ). || گام ، یقال : فرس بعیدالشحوة؛ ای الخطوة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به مجاز گویند: رجل بعید الشحوة؛ آنکه مقاصد او دور است. ( از اساس البلاغة ).

شحوة. [ ش َ وَ ] ( اِخ ) ( کثیب ابی شحوة ) در مکه وآن تل ریگی است مشرف به بطن ناخج میان منی و سرف و فاصله آن تا مکه پنج میل است. ( از معجم البلدان ).

شحوة. [ ش َ وَ ] (اِخ ) (کثیب ابی شحوة) در مکه وآن تل ریگی است مشرف به بطن ناخج میان منی و سرف و فاصله ٔ آن تا مکه پنج میل است . (از معجم البلدان ).


شحوة. [ ش َ وَ ] (ع اِ) اسم مرة. (از اقرب الموارد). || گام ، یقال : فرس بعیدالشحوة؛ ای الخطوة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به مجاز گویند: رجل بعید الشحوة؛ آنکه مقاصد او دور است . (از اساس البلاغة).



کلمات دیگر: