صنخر. [ ص ِ خ ِ ] (ع ص ) شتر فربه . || مرد بزرگ جثه ٔ درازبالا. رجوع به دو ماده ٔ ذیل شود. || غوره ٔ خرمای خشک . (منتهی الارب ).
صنخر
لغت نامه دهخدا
صنخر. [ ص ِ خ ِ ] ( ع ص ) شتر فربه. || مرد بزرگ جثه درازبالا. رجوع به دو ماده ذیل شود. || غوره خرمای خشک. ( منتهی الارب ).
صنخر. [ ص ُ ن َ خ ِ ] ( ع ص ) شتر فربه. || مرد بزرگ جثه درازبالا. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده فوق و ماده ذیل شود.
صنخر. [ ص ِن ْ ن َ ] ( ع ص ) شتر فربه. || مرد بزرگ تن درازبالا. رجوع به دو ماده قبل شود. || مرد گول. ( منتهی الارب ).
صنخر. [ ص ُ ن َ خ ِ ] ( ع ص ) شتر فربه. || مرد بزرگ جثه درازبالا. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده فوق و ماده ذیل شود.
صنخر. [ ص ِن ْ ن َ ] ( ع ص ) شتر فربه. || مرد بزرگ تن درازبالا. رجوع به دو ماده قبل شود. || مرد گول. ( منتهی الارب ).
صنخر. [ ص ِن ْ ن َ ] (ع ص ) شتر فربه . || مرد بزرگ تن درازبالا. رجوع به دو ماده ٔ قبل شود. || مرد گول . (منتهی الارب ).
صنخر. [ ص ُ ن َ خ ِ ] (ع ص ) شتر فربه . || مرد بزرگ جثه ٔ درازبالا. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ فوق و ماده ٔ ذیل شود.
کلمات دیگر: