پیشه ور
صناعت کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صناعت کردن. [ ص ِع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مهارت نمودن. استادی نشان دادن چنانکه بر حریف پیروز شود. غالب آمدن :
چودر بازی صناعت کرد بهرام
ز عرصه ، شاه بیرون رفت ناکام.
چودر بازی صناعت کرد بهرام
ز عرصه ، شاه بیرون رفت ناکام.
نظامی.
کلمات دیگر: