کلمه جو
صفحه اصلی

دوخان

مترادف و متضاد

bilocular (صفت)
دارای دو اویز کوچک، دوخان

biloculate (صفت)
دارای دو اویز کوچک، دوخان

فرهنگ فارسی

خان دوم . خان دوم در اصطلاح بازی نرد.

لغت نامه دهخدا

دوخان. [ دُ ] ( اِ مرکب ) خان دوم. خان دوم در اصطلاح بازی نرد. خانه دوم نرد. خانه بالای ته خان در نرد. ( یادداشت مؤلف ).

دوخان. [ دُ ] ( اِخ )دهی است از بخش نوبران شهرستان ساوه. با 171 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ماشین روست. از آثار قدیمی امامزاده ای دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

دوخان. [ دُ ]( اِخ ) یازدهمین امیر از اولوس جغتای در ماوراءالنهرظاهراً در حدود 670-706 هَ. ق. ( یادداشت مؤلف ).

دوخان . [ دُ ] (اِ مرکب ) خان دوم . خان دوم در اصطلاح بازی نرد. خانه ٔ دوم نرد. خانه ٔ بالای ته خان در نرد. (یادداشت مؤلف ).


دوخان . [ دُ ] (اِخ )دهی است از بخش نوبران شهرستان ساوه . با 171 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن ماشین روست . از آثار قدیمی امامزاده ای دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


دوخان . [ دُ ](اِخ ) یازدهمین امیر از اولوس جغتای در ماوراءالنهرظاهراً در حدود 670-706 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).



کلمات دیگر: