کلمه جو
صفحه اصلی

ایلچی گری

فارسی به انگلیسی

embassy

فارسی به عربی

سفارة , مفوضیة

مترادف و متضاد

legation (اسم)
نمایندگی، اری، سفارت، ایلچی گری، وزارت مختار

embassy (اسم)
سفارت، سفارت خانه، سفارت کبری، ایلچی گری

فرهنگ فارسی

سفارت پیغام رسانی .

لغت نامه دهخدا

ایلچی گری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل و کارایلچی. سفارت. پیغام رسانی. ( فرهنگ فارسی معین ) : یرلیغ و کوتلها بربسته بر سر راهها بدزدی می رفتند و بحیلت و مکر ببهانه ایلچی گری کاروانیان و ایلچیان را می زدند. ( تاریخ غازان چ کارل یان ص 272 ).


کلمات دیگر: