کلمه جو
صفحه اصلی

شراب انگور

جدول کلمات

ابرزان

پیشنهاد کاربران

صهباء

خون رز. [ ن ِ رَ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) خون تاک. خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ) :
دوستان خون رزان پنهان کشند از دور و من
آشکارا خون مژگان درکشم هر صبحدم.
خاقانی.
در صبوحش که خون رز ریزد
ز آب یخ بسته آتش انگیزد.
نظامی.

عیسی دهقان. [ سی ِ دِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .

جان پریان. [ ن ِ پ َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. ( برهان ) . کنایه از شراب :
میکند جان جان پریان را جنون
دل فراق جان آدم کرد خون ( ؟ ) .
( از بهار عجم ) ( آنندراج ) .
از پیکر گاو آید در کالبد روح
جان پریان کز تن خُم یافت رهایی.
خاقانی.


کلمات دیگر: