کلمه جو
صفحه اصلی

زنهار نامه

لغت نامه دهخدا

زنهارنامه. [ زِ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) امان نامه. و صاحب ملخص اللغات آرد: السجل ؛ زنهارنامه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران

خط امان. [ خ َطْ طِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خط خون. ( آنندراج ) : و بخت نصر، این مرد را که خط امان داده بود البته نیازرد و پیوستگانش را. ( مجمل التواریخ ) .
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سوزنی.
سپهر قد را هر کس که برکشیده تست
سپهر درنکشد خط خط امانش را.
خاقانی.
ساقیا عشرت امروز بفردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی بمن آر.
حافظ.
از هواخواهان مشو غافل که وقت برگریز
طوق قمری سرو را خط امان خواهد شدن.
صائب ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: