مترادف مقصوره : چارقد، حجاب، روپوش، روسری، سرانداز، معجر، مقنعه، نقاب، ایوان کوچک، خانه کوچک
مقصوره
مترادف مقصوره : چارقد، حجاب، روپوش، روسری، سرانداز، معجر، مقنعه، نقاب، ایوان کوچک، خانه کوچک
عربی به فارسی
کوپه , قسمت , تقسيم کردن
مترادف و متضاد
۱. چارقد، حجاب، روپوش، روسری، سرانداز، معجر، مقنعه، نقاب
۲. ایوانکوچک، خانهکوچک
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) مونث مقصور کوتاه شده . ۲ - زن خانه نشین . ۳ - ( اسم ) سرای حصار دار . ۴ - خانه کوچک : [ به مقصوره در پارسایی مقیم زبانی دل آویز و قلبی سلیم . ] ( بوستانی . چا . فروغی .۵ ) ۱۳٠ - حجله خلوت خانه . ۶ - ایستادن امام و خلیفه در مسجد . ۷ - شرم زن : [ که در میانه مقصوره عیال توباد مناره ای که میان پای دوستان من است . ] ( خاقانی . عبد . ۷۱۴ ) جمع : مقصورات . ۸ - قصر آنست که سبب ساکن که در آخر جزو است حذف گردد و متحرک آن ساکن گردد تا جزو کوتاه شود و چنین بیت را مقصور خوانند و قصر در اشعار عرب در بحور مدید رمل متقارب و هزج و بندرت در بحر خفیف آید ( از المعجم و محیط ).
حجره کوچک . وثاق کوچک .
حجره کوچک . وثاق کوچک .
فرهنگ معین
(مَ رِ ) [ ع . مقصورة ] (اِ. ) خانة کوچک .
لغت نامه دهخدا
مقصوره . [ م َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) حجره ٔ کوچک . (غیاث ). وثاق کوچک . خانه ٔ خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سرای وسیع و دیوار به گرد کشیده : در پیش این خانه مقصوره ای بود که در مشاهر اعیاد و جمعات سه هزارغلام در وی به ادای فرایض و سنن بایستاندی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422). || جای ایستادن امام در مسجد. (غیاث ) (از ناظم الاطباء). مقصوره ، غرفه مانندی بود محصور که امام در آن می ایستاد. معاویه نخستین کس در اسلام بود که مقصوره ساخت چون وی را زخمی زدند، و از آن جان بدر برد، برای محافظت خود مقصوره ساخت : پس ابوالعباس ... بر منبر شد... و مردمان با او بیعت کردند و انبوهی همی کردند چنانکه داراوزین مقصوره بشکست . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ). محراب ومقصوره ای کرده است از پهنای این عمارت و در مقصوره محرابهای نیکو ساخته اند و دو گور در مقصوره نهاده است چنانکه سرهای ایشان از سوی قبله است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). سر مناره را از خشت پخته ساختند، مقصوره و آن سرای که مقصوره در اوست ، از حصار دورتر فرمود... از ثقات شنودم که این مقصوره و منبر و محراب که در بخارا است ، ملک شمس الدین فرمود تا به سمرقند تراشیدندو منقش کردند و به بخارا آوردند... و آن سرای بزرگ و مقصوره کرده ٔ شمس الملک است . (تاریخ بخارا ص 60 و 61). هم از گرد راه قصد جامع کردم ... در مقصوره ٔ معموره زحمتی انبوه دیدم . (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 8).
بر در مقصوره ٔ روحانیم
گوی شده قامت چوگانیم .
سفیان را عادت بود که در مقصوره نشستی . (تذکرةالاولیاء). در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 80). مقصوره ٔ مسجدرا که به رسم اصحاب امام اعظم ابوحنیفه رحمةاﷲ علیه است آتش در زدند. (جهانگشای جوینی ، ایضاً، ص 127).
شنیدم که عیسی درآمد زدشت
بمقصوره ٔ عابدی درگذشت .
به مقصوره در، پارسایی مقیم
زبانی دلاویز و قلبی سلیم .
سالها در مقصوره ٔ جامع هرات به نصیحت خلایق مشغولی می نمود. (حبیب السیر چ خیام ج 4ص 25). || (ص ) کوتاه شده و مختصر گشته . (ناظم الاطباء). کوتاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- الف مقصوره ؛الف کوتاه . ضد الف ممدوده . (ناظم الاطباء). الف کوتاه چنانکه در موسی و کبری . مقابل الف ممدوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- نماز مقصوره ؛ نمازی که به قصر خوانند همچون نمازی که در سفر گزارند.
|| (اِ) کنایه از شرم زن :
که در میانه ٔ مقصوره ٔ عیال تو باد
مناره ای که میان پای دوستان من است .
|| جای حافظان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جای زنان . (زمخشری ، یادداشت ایضاً). || تخت و حجله . (غیاث ) (آنندراج ).
بر در مقصوره ٔ روحانیم
گوی شده قامت چوگانیم .
نظامی .
سفیان را عادت بود که در مقصوره نشستی . (تذکرةالاولیاء). در مسجد جامع راند و در پیش مقصوره بایستاد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 80). مقصوره ٔ مسجدرا که به رسم اصحاب امام اعظم ابوحنیفه رحمةاﷲ علیه است آتش در زدند. (جهانگشای جوینی ، ایضاً، ص 127).
شنیدم که عیسی درآمد زدشت
بمقصوره ٔ عابدی درگذشت .
سعدی (بوستان ).
به مقصوره در، پارسایی مقیم
زبانی دلاویز و قلبی سلیم .
سعدی (بوستان ).
سالها در مقصوره ٔ جامع هرات به نصیحت خلایق مشغولی می نمود. (حبیب السیر چ خیام ج 4ص 25). || (ص ) کوتاه شده و مختصر گشته . (ناظم الاطباء). کوتاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- الف مقصوره ؛الف کوتاه . ضد الف ممدوده . (ناظم الاطباء). الف کوتاه چنانکه در موسی و کبری . مقابل الف ممدوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- نماز مقصوره ؛ نمازی که به قصر خوانند همچون نمازی که در سفر گزارند.
|| (اِ) کنایه از شرم زن :
که در میانه ٔ مقصوره ٔ عیال تو باد
مناره ای که میان پای دوستان من است .
خاقانی .
|| جای حافظان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جای زنان . (زمخشری ، یادداشت ایضاً). || تخت و حجله . (غیاث ) (آنندراج ).
مقصورة. [ م َ رَ ] (ع اِ) سرای فراخ استواربنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرای وسیع و دیوار استوار به گرد کشیده . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || خانه ٔ آراسته جهت عروس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حجله . (اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || مقصورةالمسجد؛ جای امام از آن . (منتهی الارب ). جای امام در مسجد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصوره شود. || مقصورةالدار؛ حجره ای از حجره های خانه . (از اقرب الموارد). || (ص ) زن پردگی . (مهذب الاسماء). امراءة مقصورة؛ زنی که به خانه بازداشته باشند وی را و بیرون نگذارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زنی که در خانه بازدارند آن را و نگذارند بیرون رود. ج ، مقصورات . (ناظم الاطباء). امراءة مقصورة؛ زن محبوس در خانه و ممنوع از بیرون آمدن و منه فی سورةالواقعه : حور مقصورات فی الخیام . (ازمحیط المحیط). زن پردگی . محبوسه در بیت ممنوعه از آمد و شد. مخدره . ج ، مقصورات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ناقة مقصورة علی العیال ؛ ماده شتری که وی را نگاه می دارند تا شیر وی رابنوشند. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || هو ابن عمی مقصورة؛ یعنی نزدیک به نسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)؛ او نزدیک نسب است با من . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) قصیده ٔ مشهوری است از ابن درید و گویند این قصیده را از آن روی چنین نامیدند که حرف روی در قافیه ٔ آن الف مقصورة است . مطلع این قصیده چنین است :
یا ظبیة اشبه شی ٔ بالمهی
راتعة بین العقیق و اللوی .
و رجوع به ابن درید و ترکیب «الف مقصوره » ذیل ماده ٔ بعد شود.
یا ظبیة اشبه شی ٔ بالمهی
راتعة بین العقیق و اللوی .
(از محیط المحیط).
و رجوع به ابن درید و ترکیب «الف مقصوره » ذیل ماده ٔ بعد شود.
( مقصورة ) مقصورة. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) سرای فراخ استواربنا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سرای وسیع و دیوار استوار به گرد کشیده. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || خانه آراسته جهت عروس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حجله. ( اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || مقصورةالمسجد؛ جای امام از آن. ( منتهی الارب ). جای امام در مسجد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مقصوره شود. || مقصورةالدار؛ حجره ای از حجره های خانه. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) زن پردگی. ( مهذب الاسماء ). امراءة مقصورة؛ زنی که به خانه بازداشته باشند وی را و بیرون نگذارند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زنی که در خانه بازدارند آن را و نگذارند بیرون رود. ج ، مقصورات. ( ناظم الاطباء ). امراءة مقصورة؛ زن محبوس در خانه و ممنوع از بیرون آمدن و منه فی سورةالواقعه : حور مقصورات فی الخیام. ( ازمحیط المحیط ). زن پردگی. محبوسه در بیت ممنوعه از آمد و شد. مخدره. ج ، مقصورات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ناقة مقصورة علی العیال ؛ ماده شتری که وی را نگاه می دارند تا شیر وی رابنوشند. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || هو ابن عمی مقصورة؛ یعنی نزدیک به نسب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )؛ او نزدیک نسب است با من. ( ناظم الاطباء ). || ( اِخ ) قصیده مشهوری است از ابن درید و گویند این قصیده را از آن روی چنین نامیدند که حرف روی در قافیه آن الف مقصورة است. مطلع این قصیده چنین است :
یا ظبیة اشبه شی بالمهی
راتعة بین العقیق و اللوی.
مقصوره. [ م َ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) حجره کوچک. ( غیاث ). وثاق کوچک. خانه خرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || سرای وسیع و دیوار به گرد کشیده : در پیش این خانه مقصوره ای بود که در مشاهر اعیاد و جمعات سه هزارغلام در وی به ادای فرایض و سنن بایستاندی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422 ). || جای ایستادن امام در مسجد. ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ). مقصوره ، غرفه مانندی بود محصور که امام در آن می ایستاد. معاویه نخستین کس در اسلام بود که مقصوره ساخت چون وی را زخمی زدند، و از آن جان بدر برد، برای محافظت خود مقصوره ساخت : پس ابوالعباس... بر منبر شد... و مردمان با او بیعت کردند و انبوهی همی کردند چنانکه داراوزین مقصوره بشکست. ( ترجمه تاریخ طبری ). محراب ومقصوره ای کرده است از پهنای این عمارت و در مقصوره محرابهای نیکو ساخته اند و دو گور در مقصوره نهاده است چنانکه سرهای ایشان از سوی قبله است. ( سفرنامه ناصرخسرو ). سر مناره را از خشت پخته ساختند، مقصوره و آن سرای که مقصوره در اوست ، از حصار دورتر فرمود... از ثقات شنودم که این مقصوره و منبر و محراب که در بخارا است ، ملک شمس الدین فرمود تا به سمرقند تراشیدندو منقش کردند و به بخارا آوردند... و آن سرای بزرگ و مقصوره کرده شمس الملک است. ( تاریخ بخارا ص 60 و 61 ). هم از گرد راه قصد جامع کردم... در مقصوره معموره زحمتی انبوه دیدم. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 8 ).
یا ظبیة اشبه شی بالمهی
راتعة بین العقیق و اللوی.
( از محیط المحیط ).
و رجوع به ابن درید و ترکیب «الف مقصوره » ذیل ماده بعد شود.مقصوره. [ م َ رَ / رِ ] ( از ع ، اِ ) حجره کوچک. ( غیاث ). وثاق کوچک. خانه خرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || سرای وسیع و دیوار به گرد کشیده : در پیش این خانه مقصوره ای بود که در مشاهر اعیاد و جمعات سه هزارغلام در وی به ادای فرایض و سنن بایستاندی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 422 ). || جای ایستادن امام در مسجد. ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ). مقصوره ، غرفه مانندی بود محصور که امام در آن می ایستاد. معاویه نخستین کس در اسلام بود که مقصوره ساخت چون وی را زخمی زدند، و از آن جان بدر برد، برای محافظت خود مقصوره ساخت : پس ابوالعباس... بر منبر شد... و مردمان با او بیعت کردند و انبوهی همی کردند چنانکه داراوزین مقصوره بشکست. ( ترجمه تاریخ طبری ). محراب ومقصوره ای کرده است از پهنای این عمارت و در مقصوره محرابهای نیکو ساخته اند و دو گور در مقصوره نهاده است چنانکه سرهای ایشان از سوی قبله است. ( سفرنامه ناصرخسرو ). سر مناره را از خشت پخته ساختند، مقصوره و آن سرای که مقصوره در اوست ، از حصار دورتر فرمود... از ثقات شنودم که این مقصوره و منبر و محراب که در بخارا است ، ملک شمس الدین فرمود تا به سمرقند تراشیدندو منقش کردند و به بخارا آوردند... و آن سرای بزرگ و مقصوره کرده شمس الملک است. ( تاریخ بخارا ص 60 و 61 ). هم از گرد راه قصد جامع کردم... در مقصوره معموره زحمتی انبوه دیدم. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 8 ).
فرهنگ عمید
۱. سرای حصاردار، خلوت خانه.
۲. جای ایستادن امام در مسجد.
۳. خانۀ کوچک.
۲. جای ایستادن امام در مسجد.
۳. خانۀ کوچک.
دانشنامه عمومی
در مسجد، فضای جداشده با پرده یا جداساز، که برای اداءِ نماز جدا می شود یا مزاری که در آن قرار دارد را مَقصوره می گویند.
مقصوره غرفه مانندی بود محصور که پیش نماز در آن می ایستاد. مقصوره عبارت است از دیواره یا مکانی بسته دور محراب مسجد برای محافظت حاکمان اسلامی که پس از کشته شدن سه خلیفه اول، عمر، عثمان و علی، ساخته شد. مقصوره مکانی است در نزدیکی محراب و منظور از ساخت آن هم چنین رعایت احترام و تجلیل از خلفا و خاصان بوده است. این قسمت فقط در مساجد مهم در شهرهای خیلی بزرگ ساخته شد. اهمیت مقصوره در هنر اسلامی بیشتر بجهت اشکال تزئینی و آرایشهای ساختمانی آنست.
معاویه نخستین کس در اسلام بود که مقصوره ساخت چون وی را زخمی زدند، و از آن جان بدر برد، برای محافظت خود مقصوره ساخت.
در معماری مسجد، گونه های مختلفی از مقصوره ساخته می شده که هر کدام بنابر نوع کارکرد ویژه اش دارای نام خاصی بوده است. مقصوره امام، مقصوره تابستانی و زمستانی، گنبدخانه، مقصوره موذن و... معماران اسلامی ایران در بین اینها مقصوره را بیشتر به گنبدخانه اطلاق می کرده اند که در مسجدهای ایرانی پیوسته یکی از اندام های مسجد بوده است و با زمینه چهار برهم اندازه و گوشه های راست تهرنگ شایسته و در خوری برای برگزاری نماز است که تنها می بایست دهانه روبروی قبله آن را ببینند. از نمونه های بارز اینگونه مقصوره ها (گنبدخانه ها) شبستان کهن مسجد جامع ساوه است که در زمان صفویه محرابی زیبا با گچ تراش رنگین برآن افزوده شد. اما در متون تاریخی و در معماری مسجد مهمترین و مشهورترین مقصورها، مقصوره امام یعنی جایی که امام در آن می ایستد بوده است که نمونه آن را می توان در آثار سعدی و عطار نیشابوری یافت.
مقصوره غرفه مانندی بود محصور که پیش نماز در آن می ایستاد. مقصوره عبارت است از دیواره یا مکانی بسته دور محراب مسجد برای محافظت حاکمان اسلامی که پس از کشته شدن سه خلیفه اول، عمر، عثمان و علی، ساخته شد. مقصوره مکانی است در نزدیکی محراب و منظور از ساخت آن هم چنین رعایت احترام و تجلیل از خلفا و خاصان بوده است. این قسمت فقط در مساجد مهم در شهرهای خیلی بزرگ ساخته شد. اهمیت مقصوره در هنر اسلامی بیشتر بجهت اشکال تزئینی و آرایشهای ساختمانی آنست.
معاویه نخستین کس در اسلام بود که مقصوره ساخت چون وی را زخمی زدند، و از آن جان بدر برد، برای محافظت خود مقصوره ساخت.
در معماری مسجد، گونه های مختلفی از مقصوره ساخته می شده که هر کدام بنابر نوع کارکرد ویژه اش دارای نام خاصی بوده است. مقصوره امام، مقصوره تابستانی و زمستانی، گنبدخانه، مقصوره موذن و... معماران اسلامی ایران در بین اینها مقصوره را بیشتر به گنبدخانه اطلاق می کرده اند که در مسجدهای ایرانی پیوسته یکی از اندام های مسجد بوده است و با زمینه چهار برهم اندازه و گوشه های راست تهرنگ شایسته و در خوری برای برگزاری نماز است که تنها می بایست دهانه روبروی قبله آن را ببینند. از نمونه های بارز اینگونه مقصوره ها (گنبدخانه ها) شبستان کهن مسجد جامع ساوه است که در زمان صفویه محرابی زیبا با گچ تراش رنگین برآن افزوده شد. اما در متون تاریخی و در معماری مسجد مهمترین و مشهورترین مقصورها، مقصوره امام یعنی جایی که امام در آن می ایستد بوده است که نمونه آن را می توان در آثار سعدی و عطار نیشابوری یافت.
wiki: مقصوره
دانشنامه آزاد فارسی
مَقْصورِه
مقصوره چوبی و متحرک مسجد قیروان
در معماری مسجد، محوطه ای در بخش جلویی شبستان اصلی، نزدیک محراب و در محل صفوف اولیۀ نماز جماعت، که با نرده یا دیواره های کوتاه و گاه مشبک، از بقیۀ فضای شبستان مجزا می شود، و بدین سان چند صف اولی را از صفوف بعدی جدا می سازد. مَقصوره در مسجد پیامبر (ص) وجود نداشت، و نخستین مساجد اصیل نیز، به اقتضای روح مردمی و غیرطبقاتی عبادت اجتماعی در اسلام، فاقد چنین فضای ویژه ای بودند. اما از زمان معاویه، ساخت آن به منزلۀ بدعتی در طرح مساجد آغاز شد، تا حافظ جان خلیفه و بزرگان کشور باشد؛ از آن پس ساخت مقصوره در برخی مساجد ادامه یافت. در برخی منابع، به فضایی اطلاق شده است که محراب در آن قرار می گیرد.
مقصوره چوبی و متحرک مسجد قیروان
در معماری مسجد، محوطه ای در بخش جلویی شبستان اصلی، نزدیک محراب و در محل صفوف اولیۀ نماز جماعت، که با نرده یا دیواره های کوتاه و گاه مشبک، از بقیۀ فضای شبستان مجزا می شود، و بدین سان چند صف اولی را از صفوف بعدی جدا می سازد. مَقصوره در مسجد پیامبر (ص) وجود نداشت، و نخستین مساجد اصیل نیز، به اقتضای روح مردمی و غیرطبقاتی عبادت اجتماعی در اسلام، فاقد چنین فضای ویژه ای بودند. اما از زمان معاویه، ساخت آن به منزلۀ بدعتی در طرح مساجد آغاز شد، تا حافظ جان خلیفه و بزرگان کشور باشد؛ از آن پس ساخت مقصوره در برخی مساجد ادامه یافت. در برخی منابع، به فضایی اطلاق شده است که محراب در آن قرار می گیرد.
wikijoo: مقصوره
پیشنهاد کاربران
گنبدخانه، استفاده در شبستان مساجد ایرانی مثل اردستان و مسجد جامع اصفهان
کلمات دیگر: