کلمه جو
صفحه اصلی

مفازه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - محل رستگاری ۲ - جای هلاک شدن مهلکه . ۳ - بیابان بی آب و علف : [ در جهان باژگونه زین بسی است در نظرشان گوهری کم از خسی است .] ( مثنوی . نیک . ۳۲۷:۲ ) جمع : مفازات مفاوز.
پیروزی رهایی

فرهنگ معین

(مَ زِ ) [ ع . مفازة ] (اِ. ) ۱ - جای هلاک شدن ، مهلکه . ۲ - بیابان بی آب و علف .

لغت نامه دهخدا

( مفازة ) مفازة. [ م َ زَ ] ( ع اِمص ) پیروزی. ( مهذب الاسماء ). رهایی. ( منتهی الارب ).رهایی. نجات. ( ناظم الاطباء ). رستگاری : و ینجی اﷲ الذین اتقوا بمفازتهم لایمسهم السوء و لا هم یحزنون . ( قرآن 61/39 ). || ( اِ ) پناه جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جای رهایی یافتن و جای فیروزی. ( غیاث )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جای فوز. جای نجات. رستن جای. منجات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): فلاتحسبنهم بمفازة من العذاب ؛ ای بمنجاة. ( ناظم الاطباء ). || جای هلاک و مرگ. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مهلکه. ( اقرب الموارد ). || بیابان بی آب. ( دهار ). دشت بی آب. ج ، مفاوز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فلات بی آب. ج ،مَفازات ، مَفاوِز. ( از اقرب الموارد ). تیمناً و تفؤلا، به معنی بیابان نیز آید تا به آسانی از او گذشته شود. ( غیاث ) ( آنندراج ). تیه. بیداء. بیابان پرمخافت و بی آب و علف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || شکاف در کوه. ج ، مفازات. ( ترجمان القرآن ).
مفازه. [ م َ زَ / زِ ] ( از ع ، اِ ) مفازة. بیابان بی آب و علف. فلات بی آب. کویر. ج ، مفازات :
زآنکه نامی بیند و معنیش نی
چون بیابان را مفازه گفتنی.
مولوی.
در جهان باژگونه زین بسی است
در نظرشان گوهری کم از خسی است
مر بیابان را مفازه نام شد
نام و ننگی عقلشان را دام شد.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون ج 2 ص 327 ).
می کشاند مکر برقت بی دلیل
در مفازه مظلمی شب میل میل.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 412 ).
نیست بر این کاروان این ره دراز
که مفازه زفت آمد یا مفاز.
مولوی ( ایضاً ص 225 ).
اگرچه در این مفازه سکان کمتر از دیگر مفازات اسلام اند... ( نزهة القلوب چ لیدن ص 142 ). درمغرب به نزدیک خط استوا و سفالةالریح مفازه ای است قرب پانصد فرسنگ در پانصد فرسنگ. ( نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 272 ). در جامع الحکایات آمده که به یک جانب آن مفازه ریگ روان است که یک راه بیش ندارد. ( نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 273 ). آب کردان رود، از کوههای حدود طالقان برخیزد و در ولایت ری می ریزد، هرزه آبش در بهار در مفازه منتهی می شود. ( نزهةالقلوب چ لیدن ج 2 ص 222 ).و رجوع به مفازة ومفازات شود.

مفازه . [ م َ زَ / زِ ] (از ع ، اِ) مفازة. بیابان بی آب و علف . فلات بی آب . کویر. ج ، مفازات :
زآنکه نامی بیند و معنیش نی
چون بیابان را مفازه گفتنی .

مولوی .


در جهان باژگونه زین بسی است
در نظرشان گوهری کم از خسی است
مر بیابان را مفازه نام شد
نام و ننگی عقلشان را دام شد.

مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 2 ص 327).


می کشاند مکر برقت بی دلیل
در مفازه ٔ مظلمی شب میل میل .

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 412).


نیست بر این کاروان این ره دراز
که مفازه زفت آمد یا مفاز.

مولوی (ایضاً ص 225).


اگرچه در این مفازه سکان کمتر از دیگر مفازات اسلام اند... (نزهة القلوب چ لیدن ص 142). درمغرب به نزدیک خط استوا و سفالةالریح مفازه ای است قرب پانصد فرسنگ در پانصد فرسنگ . (نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 272). در جامع الحکایات آمده که به یک جانب آن مفازه ٔ ریگ روان است که یک راه بیش ندارد. (نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 273). آب کردان رود، از کوههای حدود طالقان برخیزد و در ولایت ری می ریزد، هرزه آبش در بهار در مفازه منتهی می شود. (نزهةالقلوب چ لیدن ج 2 ص 222).و رجوع به مفازة ومفازات شود.

مفازة. [ م َ زَ ] (ع اِمص ) پیروزی . (مهذب الاسماء). رهایی . (منتهی الارب ).رهایی . نجات . (ناظم الاطباء). رستگاری : و ینجی اﷲ الذین اتقوا بمفازتهم لایمسهم السوء و لا هم یحزنون . (قرآن 61/39). || (اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای رهایی یافتن و جای فیروزی . (غیاث )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای فوز. جای نجات . رستن جای . منجات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فلاتحسبنهم بمفازة من العذاب ؛ ای بمنجاة. (ناظم الاطباء). || جای هلاک و مرگ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مهلکه . (اقرب الموارد). || بیابان بی آب . (دهار). دشت بی آب . ج ، مفاوز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فلات بی آب . ج ،مَفازات ، مَفاوِز. (از اقرب الموارد). تیمناً و تفؤلا، به معنی بیابان نیز آید تا به آسانی از او گذشته شود. (غیاث ) (آنندراج ). تیه . بیداء. بیابان پرمخافت و بی آب و علف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || شکاف در کوه . ج ، مفازات . (ترجمان القرآن ).


فرهنگ عمید

۱. جای رهایی و پناه.
۲. جای مردن و هلاک شدن.
۳. بیابان بی آب وعلف.


کلمات دیگر: