کلمه جو
صفحه اصلی

المام

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فرود آمدن فرو آمدن .
گناه صغیر کردن . مباشر و مرتکب صغایر شدن .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - به حد بلوغ رسیدن . ۲ - گناه صغیره کردن . ۳ - فرود آمدن امر بر کسی .

لغت نامه دهخدا

المام. [ اِ ] ( ع مص ) گناه صغیر کردن. ( مصادر زوزنی ). مباشر و مرتکب صغایر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ارتکاب لَمَم یعنی گناهان کوچک. ( از اقرب الموارد ). || گناه کردن. ( از اقرب الموارد ). || فرودآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). فرودآمدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فرود آمدن چیزی یا کسی : فلجاء امیرالمؤمنین عقب هذه القادمة التی المت و الهادمة التی اظلت الی مایریداﷲ منه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ). || نزدیک رسیدن کودک به بلوغ. ( منتهی الارب ). نزدیک به بلوغ شدن کودک. ( آنندراج ). صفت آن مُلِم است. ( از اقرب الموارد ). || به رُطَبی نزدیک شدن خرمابن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || نزدیک آمدن کاری که شود. یقال : اَلَم َّیفعل کذا، ای کاد؛ یعنی نزدیک است که چنان کند. ( منتهی الارب ). نزدیک شدن چیزی ، و گاهی بجای افعال مقاربه استعمال میشود. ( از اقرب الموارد ). قصد کردن و نزدیک شدن بچیزی. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم ). || دانستن معنی. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح شاعران ، اخذ معنی شعری که دیگری گفته باشد. ( آنندراج ). در وفیات الاعیان ( چ طهران ص 24 ) آمده :فقال له ابن ابی دؤاد: هذاالمعنی تفردت به او اَخذته ؟ قال هولی و قد الممت فیه بقول ابی نواس - انتهی.
شمس قیس رازی آرد: المام در سرقات شعرآن است که معنیی فراگیرد و به عبارتی دیگر و وجهی دیگر بکار آرد چنانکه ازرقی گفته است :
صدف ز بیم یلان در شود بکام نهنگ
زخون برنگ یواقیت رنگ کرده لاَّل.
( یعنی لاَّلی ، یاء از برای ضررت شعر انداخته شده است ). و انوری ازو برده است و نیکوتر از او گفته :
قهر تو گر طلایه بدریا کشد، شود
دُر در صمیم حلق صدف دانه انار.
و شهاب مؤید نسفی گفته است :
همی بالید خون از حلقه تنگ زره بیرون
بر آن گونه که آب نار پالایی بپرویزن.
ظهیر ازو برده است و به ازو گفته :
تویی که بر تن خصم تو درع داودی
ز زخم تیغ تو پرویزنی بود خون بیز.
و معزی گفته است :
چو بنوشت بر لوح نام ترا
فروایستاد از نوشتن قلم ،
همی گفت زین پس چه دانم نوشت
چو جزوی و کلی نوشتم بهم.
انوری این معنی را ازو برده است و نیکو گفته :
چون زمین را شرف مولد تو حاصل شد
آسمان راه نظیرت بزد اندر تحصیل
خود وجود چو تویی بار دگر ممتنع است

المام . [ اِ ] (ع مص ) گناه صغیر کردن . (مصادر زوزنی ). مباشر و مرتکب صغایر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارتکاب لَمَم یعنی گناهان کوچک . (از اقرب الموارد). || گناه کردن . (از اقرب الموارد). || فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). فرودآمدن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرود آمدن چیزی یا کسی : فلجاء امیرالمؤمنین عقب هذه القادمة التی المت و الهادمة التی اظلت الی مایریداﷲ منه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). || نزدیک رسیدن کودک به بلوغ . (منتهی الارب ). نزدیک به بلوغ شدن کودک . (آنندراج ). صفت آن مُلِم ّ است . (از اقرب الموارد). || به رُطَبی نزدیک شدن خرمابن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نزدیک آمدن کاری که شود. یقال : اَلَم َّیفعل کذا، ای کاد؛ یعنی نزدیک است که چنان کند. (منتهی الارب ). نزدیک شدن چیزی ، و گاهی بجای افعال مقاربه استعمال میشود. (از اقرب الموارد). قصد کردن و نزدیک شدن بچیزی . (المعجم فی معاییر اشعار العجم ). || دانستن معنی . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح شاعران ، اخذ معنی شعری که دیگری گفته باشد. (آنندراج ). در وفیات الاعیان (چ طهران ص 24) آمده :فقال له ابن ابی دؤاد: هذاالمعنی تفردت به او اَخذته ؟ قال هولی و قد الممت فیه بقول ابی نواس - انتهی .
شمس قیس رازی آرد: المام در سرقات شعرآن است که معنیی فراگیرد و به عبارتی دیگر و وجهی دیگر بکار آرد چنانکه ازرقی گفته است :
صدف ز بیم یلان در شود بکام نهنگ
زخون برنگ یواقیت رنگ کرده لاَّل .
(یعنی لاَّلی ، یاء از برای ضررت شعر انداخته شده است ). و انوری ازو برده است و نیکوتر از او گفته :
قهر تو گر طلایه بدریا کشد، شود
دُر در صمیم حلق صدف دانه ٔ انار.
و شهاب مؤید نسفی گفته است :
همی بالید خون از حلقه ٔ تنگ زره بیرون
بر آن گونه که آب نار پالایی بپرویزن .
ظهیر ازو برده است و به ازو گفته :
تویی که بر تن خصم تو درع داودی
ز زخم تیغ تو پرویزنی بود خون بیز.
و معزی گفته است :
چو بنوشت بر لوح نام ترا
فروایستاد از نوشتن قلم ،
همی گفت زین پس چه دانم نوشت
چو جزوی و کلی نوشتم بهم .
انوری این معنی را ازو برده است و نیکو گفته :
چون زمین را شرف مولد تو حاصل شد
آسمان راه نظیرت بزد اندر تحصیل
خود وجود چو تویی بار دگر ممتنع است
ورنه نی فیض گسستست و نه فیاض بخیل .
(از المعجم فی معاییر اشعارالعجم بکوشش مدرس رضوی چ 1335 ص 464). و رجوع به همین کتاب حاشیه ٔ 9 ص 465 شود.


فرهنگ عمید

۱. مرتکب گناهان کوچک شدن.
۲. فرود آمدن امر به کسی.
۳. نزدیک شدن کودک به سن بلوغ.
۴. (ادبی ) معنی یا مضمونی را از شعر کسی گرفتن و با عبارت دیگر بیان کردن.


کلمات دیگر: