معاول . [ م َ وِ ] (اِخ ) از قبایل ازد. (از منتهی الارب ). قبیله ای است از ازد. (از اقرب الموارد). بطنی است از ازد. (از انساب سمعانی ).
معاول
لغت نامه دهخدا
معاول . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِعوَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معول به معنی آهنی که بدان کوه کنند و میتین . (آنندراج ). و رجوع به معول شود.
معاول. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِعوَل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ معول به معنی آهنی که بدان کوه کنند و میتین. ( آنندراج ). و رجوع به معول شود.
معاول. [ م َ وِ ] ( اِخ ) از قبایل ازد. ( از منتهی الارب ). قبیله ای است از ازد. ( از اقرب الموارد ). بطنی است از ازد. ( از انساب سمعانی ).
معاول. [ م َ وِ ] ( اِخ ) از قبایل ازد. ( از منتهی الارب ). قبیله ای است از ازد. ( از اقرب الموارد ). بطنی است از ازد. ( از انساب سمعانی ).
فرهنگ عمید
= مِعول
مِعول#NAME?
کلمات دیگر: