مترادف مقامر : قمارباز، گنجفه باز، شطار
مقامر
مترادف مقامر : قمارباز، گنجفه باز، شطار
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
قمارباز، گنجفهباز
شطار
۱. قمارباز، گنجفهباز
۲. شطار
فرهنگ فارسی
قمارکننده، قمارباز
( اسم ) قمار کننده . قمار باز جمع : مقامرین
( اسم ) قمار کننده . قمار باز جمع : مقامرین
فرهنگ معین
(مُ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) قمارکننده ، قمارباز.
لغت نامه دهخدا
مقامر. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) به گرو بازنده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). قمارباز و حریف. ( آنندراج ) ( غیاث ).قمارکننده. قمارباز. ( از ناظم الاطباء ) :
به یک اندازه اند بر در بخت
مرد فرهنگ با مقامر و شنگ.
دل من برده شد کاری است نادر.
چو زلفش با قمر باشد مقامر.
خواهی که کم نبازی یاد نگار گیر.
از بهر برد خویش دم «لی » و «لک » زنیم.
که برهنه ت کنند همچو پیاز.
حریف خویش بشناسد مقامر.
بزم صبوحی بساز نقل دگرگون بیار.
من مقامر دلم چنین باشد.
نه کودکی نه مقامر ز خاک چیست تو را.
سرکوب زمانه مقامر.
به یک اندازه اند بر در بخت
مرد فرهنگ با مقامر و شنگ.
ناصرخسرو.
قمر شد با سر زلفش مقامردل من برده شد کاری است نادر.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 209 ).
دلم باید جهاز اندر میانه چو زلفش با قمر باشد مقامر.
امیرمعزی ( دیوان ایضاً ص 209 ).
ای کم زن مقامر بدباز بی هنرخواهی که کم نبازی یاد نگار گیر.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 167 ).
تا کی به زیر دور فلک چون مقامران از بهر برد خویش دم «لی » و «لک » زنیم.
سنائی ( دیوان ایضاً ص 222 ).
کم نشین با مقامر و غمازکه برهنه ت کنند همچو پیاز.
سنائی.
قضا تأویل سهم او نداردحریف خویش بشناسد مقامر.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 221 ).
دست مقامر ببوس نقش حریفان بخواه بزم صبوحی بساز نقل دگرگون بیار.
خاقانی.
یک دم و نیم جان گرو دارم من مقامر دلم چنین باشد.
خاقانی.
در این رصدگه خاکی چه خاک می بیزی نه کودکی نه مقامر ز خاک چیست تو را.
خاقانی.
گفتا که منم سلیم عامرسرکوب زمانه مقامر.
نظامی.
مقامر را سه شش می باید ولیکن سه یک می آید. ( گلستان ). سر و ریش مقامران را فرمود که بتراشند. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 371 ).فرهنگ عمید
قمار کننده، قمارباز.
کلمات دیگر: