عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمد فاکهی المکی . رجوع به فاکهی عبداﷲبن احمد شود.
عبدا
لغت نامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن یحیی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن کناسه شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابی محمدبن عبیدبن سفیان معروف به ابن ابی الدنیا. رجوع به ابن ابی الدنیا و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن محمدبن ذهبی ، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن الذهبی . رجوع به ابن الذهبی شود. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن محمدبن ناقیا ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ](اِخ ) ابن احمدالمروزی القفال . رجوع به قفال شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالحکم بن اعین بن لیث بن رافع معروف به ابن عبدالحکم . رجوع به ابن عبدالحکم ابومحمد عبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن الحسین معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی بکر الصدیق . رجوع به عبداﷲبن عبداﷲبن عثمان التیمی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بطلیوسی . رجوع به ابن السید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمد مالقی ملقب به ضیاءالدین و معروف به ابن البیطار. رجوع به ابن بیطار و نیز به الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 451 شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن دارم بن مالک بن حنظلة. از تمیم از عدنان جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ) (از عیون الاخبار ج 3 ص 41).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدالاصفهانی معروف به ابن لبان . رجوع به عبداﷲبن محمد شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 39هزارگزی شمال باختری درمیان و 5هزارگزی شمال شوسه عمومی بیرجند به شاه رخت. ناحیه ای است واقع در دامنه ،معتدل و 14 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارندراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن اباض المقاعسی المری التمیمی. از بنی مرةبن عبیدبن مقاعس و رئیس فرقه اباضیه و معاصر معاویه بود. و تا اواخر خلافت عبدالملک بن مروان میزیست. شماخی او را از تابعیان داند و گوید: وی عبدالملک بن مروان را اندرز میداد. در مورد تاریخ تولد و وفات او اختلاف است ، برخی گویند وی ازابناء نیمه دوم سده اول هجرت بعد از جابربن یزید است و برخی گویند: نشأت وی در زمان معاویةبن ابی سفیان است و تا زمان عبدالملک بن مروان میزیست. و برخی وفات او را 130 هَ. ق. نوشته اند. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد الاغلبی التیمی. وی امیر تونس و قیروان و مردی ادیب ، شجاع و عاقل بود. پس از مرگ پدر امارت یافت و به سال 290 هَ. ق. به تدبیر فرزندش زیادة اﷲ بدست سه تن از صقالبه به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن اغلب التمیمی. امیر افریقا و از اغالبه بود.امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس میخواندند. و به سال 196 هَ. ق. پس از پدر امارت یافت و در عهد وی در قیروان و حوالی آن ایام سکون و آرامش بود.وی به سال 201 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ الخبری. از علمای عربیت و فرائض و حساب بود. او راست : شرح الحماسة. شرح دیوان البحتری.وی به سال 476 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاْ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن فضل بن بهرام التمیمی الدارمی السمرقندی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی زید عبدالرحمان قیروانی ، مکنی به ابومحمد معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید ابومحمد شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی قحافه عثمان بن عمروبن کعب التیمی القرشی ، مکنی به ابوبکر. رجوع به ابوبکربن ابی قحافه شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 39هزارگزی شمال باختری درمیان و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی بیرجند به شاه رخت . ناحیه ای است واقع در دامنه ،معتدل و 14 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات است . اهالی به کشاورزی اشتغال دارندراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اباض المقاعسی المری التمیمی . از بنی مرةبن عبیدبن مقاعس و رئیس فرقه ٔ اباضیه و معاصر معاویه بود. و تا اواخر خلافت عبدالملک بن مروان میزیست . شماخی او را از تابعیان داند و گوید: وی عبدالملک بن مروان را اندرز میداد. در مورد تاریخ تولد و وفات او اختلاف است ، برخی گویند وی ازابناء نیمه ٔ دوم سده ٔ اول هجرت بعد از جابربن یزید است و برخی گویند: نشأت وی در زمان معاویةبن ابی سفیان است و تا زمان عبدالملک بن مروان میزیست . و برخی وفات او را 130 هَ . ق . نوشته اند. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم الاصیلی نسب وی باصیلة (شهری به مغرب ) است . مردی فاضل بود و به سال 392 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد الاغلبی التیمی . وی امیر تونس و قیروان و مردی ادیب ، شجاع و عاقل بود. پس از مرگ پدر امارت یافت و به سال 290 هَ . ق . به تدبیر فرزندش زیادة اﷲ بدست سه تن از صقالبه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اغلب التمیمی . امیر افریقا و از اغالبه بود.امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس میخواندند. و به سال 196 هَ . ق . پس از پدر امارت یافت و در عهد وی در قیروان و حوالی آن ایام سکون و آرامش بود.وی به سال 201 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی بکربن عثمان التیمی القرشی . صحابی بود و در وقعه ٔ طائف شرکت داشت و تیری بدو رسید که در اثر همان به سال 11 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی حصین الازدی . صحابی و از فرسان عرب در صدر اسلام بود. وی به سال 36 هَ. ق . در جنگ صفین به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن اسماعیل الرسولی . وی از ملوک دولت رسولیه یمن است که به سال 827 هَ . ق . بعد از مرگ پدر به امارت رسید. وی به سال 830 هَ . ق . به صنعا درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن خشاب ، مکنی به ابومحمد. رجوع به خشاب و الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن سلیمان بن ابراهیم بن بردة الفزاری . یگانه ٔ جهان بود در علم و ورع . و از بنی فزاره یکی از قبائل عرب است . وی هشتاد پاره تألیف دارد. قضاء پارس و کرمان یافت . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن مخرمة الحمیری الشیبانی الهجرانی الحضرمی العدنی . فقیه و مدرس و مفتی عدن بوده . به سال 803 به الهجرین متولد شد و به سال 903 هَ . ق . به عدن درگذشت . او را تصانیفی است از جمله : شرح الملحمة للحریری . رسائل فی علم الهندسة. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن حنبل الشیبانی البغدادی حافظ حدیث و از مردم بغداد بود. از کتابهای او است : الزوائد علی کتاب الزهدلابیه . زوائد المسند.وی به سال 290 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن قدامة المقدسی ثم الدمشقی الحنبلی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به موفق الدین و معروف به ابن قدامه . رجوع به ابن قدامه موفق الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن محمود النسفی . وی فقیه و مفسری حنفی مذهب و از مردم ایذج (از حوالی اصفهان ) بود. از تألیفات اوست : المدارک در تفسیر قرآن . کنز الدقائق در اصول فقه . المنار در اصول . الوافی درفروع . الکافی فی شرح الوافی . المستصفی در فقه . به سال 710 هَ . ق . در ایذج درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن محمودالکعبی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به کعبی وی از بنی کعب و از ائمه ٔ معتزله است و رئیس طائفه ٔ کعبیه بود. او راست : آراء و مقالاتی در کلام . اصل او از بلخ است و به سال 317 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن زیاد العسکری الاهوازی الجوالیقی معروف به عبیدان . از علماء حدیث است .از تألیفات اوست : الفوائد. وی به سال 216 هَ . ق . متولد و در 306 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ادریس الاودی الکوفی . وی از اعلام حفاظ حدیث و مردی فاضل و عابد بود و در آنچه روایت کند حجت است . رشید خواست وی را قضاوت دهد نپذیرفت و صله ٔ او را رد کرد. مذهب او در فتوی ، مذهب مردم مدینه است . وی به سال 120 هَ . ق . متولد شد و در 192 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ارقم بن عبد یغوث القرشی الزهری . صحابی و از کتاب و خال پیغمبر (ص ) است . در فتح مکه اسلام آورد و رسول (ص ) و ابوبکر و عمر وی را به کتابت گماردند سپس در باقی خلافت عمر و دو سال از خلافت عثمان متصدی بیت المال بود و استعفا کرد. عثمان وی را 30 هزار درهم جایزت داد نپذیرفت . وی به سال 44 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن الشریف محمدبن علی الحسینی العلوی معروف به مولی عبداﷲ. از ملوک دولت اشراف علویین مراکش بود. بعد از مرگ برادرش احمد به سال 1141 هَ . ق . باوی بیعت کردند. وی مردی جبار و با قساوت نفس بود. مردم مغرب چهار بار بر وی بشوریدند و او را خلع کردندو او دیگر بار بازگشت و تا سال 1171 هَ . ق . که سال مرگ او است به امارت باقی بود. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اسید الجهنی . از اشراف کوفه بود. در جنگ با حسین بن علی شرکت جست . مختار ثقفی وی را به سال 66 هَ . ق . بکشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ایوب المنصوربن یوسف المظفر. از بنی رسول است . وی چندی با الملک المجاهد به ستیزه برخاست و سرانجام مغلوب و زندانی شد و به سال 734 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن بدیل بن ورقاء الخزاعی . صحابی است و سیادت خزاعه را یافت . در یوم الفتح اسلام آورد و در جنگ صفین و طائف و تبوک شرکت کرد. در صفین با علی (ع ) بود و در این جنگ به سال 37 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن صفوان الجمحی . در روزگار منصور عباسی امارت مدینه یافت و به سال 160 هَ . ق . به مدینه درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن بری بن عبدالجبار المقدسی الاصل المصری ، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن بری . رجوع به ابن بری و ابومحمد عبداﷲ و رجوع به الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 452 شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن بریدةبن الحصیب الاسلمی ، مکنی به ابوسهل . تولد او به سال 14 هَ . ق . است . وی قاضی و از رجال حدیث است . اصل وی از کوفه بود و در بصره سکونت جست . قضاوت مرو یافت و به سال 115 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن بسر المازنی از بنی مازن بن منصور. وی صحابی و از کسانی است که به هر دو قبله نماز گزارد. او آخرین صحابی است که به سال 88 هَ . ق . به شام درگذشت . در صحیحین 50 حدیث از او روایت شده است . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن بسطام الازدی . وی همراه جنید در نبرد با ترک در نزدیکی سمرقند شرکت کرد و در آن نبرد به سال 112 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن بشربن عمرو البغدادی . وی سید عبدالقیس و مردی شجاع و فصیح و صاحب رأی بود. قوم خود را برای جنگ با حجاج ثقفی در بصره فراهم آورد و مردم با او بیعت کردند. لیکن عبداﷲ در جنگ به سال 75 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جبیربن نعمان الانصاری .صحابی است در عقبه و بدر حاضر شد و در جنگ احد امیرتیراندازان بود و در همین جنگ به سال 3 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی و تاریخ الخلفاء ص 75).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حسین بن عبداﷲالعکبری البغدادی ، مکنی به ابوالبقاء معروف به العکبری . رجوع به ابوالقباء محب الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جحش بن ریاب بن یعمر الاسدی . وی صحابی و از کسانی است که در آغاز به اسلام گرویدند. به بلاد حبشه و مدینه مهاجرت کرد. وی از امراءسرایا بود. در جنگ احد به سال 3 هَ . ق . کشته شد و با حمزه در یک قبر مدفون گردید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جد عان التیمی القرشی . وی رسول اکرم (ص ) را قبل از بعثت درک کرد. (از الاعلام زرکلی ) (از عیون الاخبار ج 1 ص 335).