کلمه جو
صفحه اصلی

عباسعلی عمید زنجانی

دانشنامه عمومی

عباسعلی عمید زنجانی (۱۰ فروردین ۱۳۱۶ در زنجان - ۸ آبان ۱۳۹۰ در تهران) عضو گروه آموزشی حقوق خصوصی و اسلامی و عضو وابستهٔ گروه آموزشی حقوق عمومی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. وی در مقطعی رئیس دانشگاه تهران و در دو دوره نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ایران بوده است.
«زندگینامه: عباسعلی عمید زنجانی (۱۳۱۶–۱۳۹۰)». همشهری آنلاین. دریافت شده در ۱۱ فروردین ۱۳۹۰.
درگذشت رئیس سابق دانشگاه تهران بی بی سی
وی در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۳۱۶ در شهرستان زنجان، ایران به دنیا آمد.
در رشتهٔ «فقه و اصول اسلام» تحصیل کرد و مدرک معادل تحصیلات حوزوی خود را در سال ۱۳۶۶ از طریق خبرگان دانشگاهی از وزارت علوم دریافت کرد.
علاوه بر تدریس در حوزه و دانشگاه، از جمله سوابق او می توان به ریاست دانشگاه تهران و نمایندگی در مجلس شورای اسلامی برای دو دوره اشاره کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عباسعلی عمید در دهم فروردین ماه ۱۳۱۶ش در خانواده ای متدین در زنجان دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش انسانی با فضیلت و از تجار نیکوکاری بود که ثروت خود را صرف امور خیریه بخصوص کمک و مساعدت به طلاب علوم دینی کردند. او در این راه همواره از ارشادات فقیه شهر آیت الله شیخ فیاض زنجانی رهنمود می گرفت. مادر ارجمندش از زنان پارسا و آشنا به مسایل اسلامی، نوه حکیم بلند آوازه زنجان میرزا مجید حکمی بود و همین پیوند با روحانیت، باعث گردید استاد تداوم دهنده راه جد مادری اش باشد. بیشتر مطالب مقاله برگرفته از خاطرات چاپ شده توسط مرکز اسناد انقلاب می باشد. استاد که آخرین فرزند خانواده بود، در شش سالگی وارد مدرسه توفیق شهرستان زنجان گردید. او که در طول تحصیل تا پایان دبیرستان همواره از شاگردان ممتاز به شمار می آمد، در اواخر دوره دبیرستان تصمیم گرفت هم زمان به فراگیری علوم دینی بپردازد و این تصمیم با استقبال و خوشحالی خانواده و آشنایان رو به رو شد.
خاطره ای از مدرسه توفیق
او درباره ورود به مدرسه علوم اسلامی می گوید: «در دوره دبیرستان، هم به دبیرستان می رفتم و هم در مدرسه (دینی) سید زنجان که از مدارس طلاب زنجان بود درس مقدمات می خواندم. آن زمان تقریبا حدود سال های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ش تحصیلات علوم دینی در جامعه، زیاد جایگاه مناسبی نداشت لذا من هم در آن عالم نوجوانی مساله را مخفی نگه می داشتم. حتی هم کلاسی هایم نمی دانستند که وارد تحصیلات علوم حوزوی شده ام و مقدمات می خوانم. یادم هست یک روز به کلاس آمدم و دیدم بچه ها چیزی را دست به دست می گردانند، من آرام بودم و گوشه ای نشستم و متوجه شدم همه به من خیره شده اند. معلوم شد که آن ها(کتاب) جامع المقدمات مرا از توی کشوی میز پیدا کرده اند و از نحوه چاپ و حواشی منقوش آن به شگفت آمده و دست به دست آن را نگاه می کنند. رفتار آن ها شاید به این خاطر بود که این کتاب ها برای آن ها مانوس نبود، کار بالا گرفت، ناظم مدرسه مرا به دفتر فراخواند (من) وحشت کردم که توبیخ شوم. بعد دیدم که ناظم مدرسه به نام آقای همایونی در دفتر از من استقبال کرد و سایر معلمان و دبیران جلو پای من ایستادند، گویی من دیگر دانش آموز دیروزی نیستم، و خیلی مرا تشویق و تجلیل کردند و سؤال کردند از کی شروع کرده اید؟ کار خوبی کرده اید، چرا به ما اطلاع نداده اید؟ اصلا نتیجه تمام زحمات این مدرسه اگر شما باشید برای ما کافی است و این تشویق برای من خیلی در آن سن و سال اثر گذار بود.»
← حرف استاد
...


کلمات دیگر: