عباس میرزا ملک آرا. عباس میرزا مُلک آرا (۶ آذر ۱۲۱۸ - ۲۵ فروردین ۱۲۷۶) شاهزادهٔ قاجار و برادر ناتنی ناصرالدین شاه است.پدرش محمدشاه او را به یاد پدر خود عباس میرزا، عباس نامید. عباس همچنین نام مرشد و صدراعظم او، حاجی میرزا آقاسی نیز بود. عباس میرزا از ناصرالدین شاه کوچکتر بود و مادرش نیز کرد و سنی بود و این دو مانع از ولیعهدی او می شد. محمدشاه عباس میرزا را بیش از سایر فرزندانش دوست می داشت و به او لقب «نایب السلطنه» بخشیده بود. عباس میرزا همواره مورد سوء ظن ناصرالدین شاه قرار داشت، چرا که شاه او را مدعی تاج و تخت می پنداشت. او مدت بیست و هفت سال را در تبعید در بغداد و استانبول به سر برد. در ۱۲۹۴ (قمری) با کسب اجازه از ناصرالدین شاه به ایران بازگشت. شاه به او لقب مُلک آرا داد و حکومت زنجان را به او سپرد. بعد از مدتی عباس میرزا از ترس به قفقاز گریخت و این بار با وساطت میرزا حسین مشیرالدوله در ۱۲۹۶ (قمری) به ایران بازگشت. او در سال ۱۳۱۴ (قمری) به جای محسن مشیرالدوله وزیر عدلیه شد و دو سال بعد در هنگام اسب سواری به دلیل سکتهٔ قلبی در گذشت. عباس میرزا زیر نظر رضاقلی هدایت تربیت یافته بود و سواد ادبی خوبی داشت. او کتابی در شرح حال خود نوشته است.
امانت، عباس (۱۳۸۴)، قبلهٔ عالم، تهران: کارنامه، شابک ۹۶۴-۴۳۱-۰۴۹-۷
فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ هفتم، اسفندماه ۱۳۶۲، انتشارات خوارزمی.
محمدشاه، پدر عباس میرزا، به همان اندازه که از مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه، بیزار بود، شیفته خدیجه کردستانی، مادر عباس میرزا، بود. پدر خدیجه با شیوخ نقشبندیه ارتباط داشت و دخترش را به توصیه پدر شیخ عبیدالله نهری به عقد شاه درآورده بود. با توجه به این موارد، مهد علیا، کینه عمیقی از این مادر و فرزند داشت. پس از مرگ محمد شاه، مادر عباس میرزا، اندیشناک بود که پسرش را به نیرنگ مهدعلیا مسموم گردانند. از اینرو از کاردار سفارت انگلیس درخواست حمایت کرد. فرانت، کاردار سفارت، به او اطمینان داد که سفارت سلامت پسرش را تضمین میکند، و اگر لازم افتد مادر و فرزند را در سفارت پناه خواهد داد. فرانت همچنین پیامی به مهد علیا فرستاد. در جواب آن نامه، مهدعلیا اطمینان داد که هیچ نیت بدی ندارد و نمی گذارد آزاری به او وارد آید و حتی جانب آن بانو را نگاه خواهد داشت.
از وقایع دوران نوجوانی عباس میرزا، همراهی او با شاه و امیرکبیر در سفر اصفهان در واپسین روزهای صدارت امیر بود. در این زمان ناصرالدین شاه رفته رفته توسط اطرافیان خود نسبت به امیر بدبین شده بود. حتی چنین شایع کرده بودند که امیر قصد برکناری ناصرالدین شاه و به تخت نشاندن عباس میرزا را دارد تا پس از آن به سبک نادرشاه که طهماسب دوّم را کنار زد، خود جای او را بگیرد. عباس میرزا بعدها در خاطرات خود، به صراحت این موضوع را رد می کند و می گوید که میان او و امیر «هیچ خصوصیتی نبوده است».
در راه بازگشت، به قم که رسیدند شاه مقرر داشت که عباس میرزا و مادرش «یک چندی در قم باشند». عباس میرزا خود در خاطراتش نوشته است: «اسماعیل جدیدالاسلام که از پیشخدمتان مقرب بود با دستخط همایون آمد، و مختصر مطلب این بود که چون در تهران مفسدین بسیارند، تو باید در قم بمانی، طهران آمدنت صلاح نیست. چون بجز اطاعت چاره ای نبود، ماندم.»
امانت، عباس (۱۳۸۴)، قبلهٔ عالم، تهران: کارنامه، شابک ۹۶۴-۴۳۱-۰۴۹-۷
فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ هفتم، اسفندماه ۱۳۶۲، انتشارات خوارزمی.
محمدشاه، پدر عباس میرزا، به همان اندازه که از مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه، بیزار بود، شیفته خدیجه کردستانی، مادر عباس میرزا، بود. پدر خدیجه با شیوخ نقشبندیه ارتباط داشت و دخترش را به توصیه پدر شیخ عبیدالله نهری به عقد شاه درآورده بود. با توجه به این موارد، مهد علیا، کینه عمیقی از این مادر و فرزند داشت. پس از مرگ محمد شاه، مادر عباس میرزا، اندیشناک بود که پسرش را به نیرنگ مهدعلیا مسموم گردانند. از اینرو از کاردار سفارت انگلیس درخواست حمایت کرد. فرانت، کاردار سفارت، به او اطمینان داد که سفارت سلامت پسرش را تضمین میکند، و اگر لازم افتد مادر و فرزند را در سفارت پناه خواهد داد. فرانت همچنین پیامی به مهد علیا فرستاد. در جواب آن نامه، مهدعلیا اطمینان داد که هیچ نیت بدی ندارد و نمی گذارد آزاری به او وارد آید و حتی جانب آن بانو را نگاه خواهد داشت.
از وقایع دوران نوجوانی عباس میرزا، همراهی او با شاه و امیرکبیر در سفر اصفهان در واپسین روزهای صدارت امیر بود. در این زمان ناصرالدین شاه رفته رفته توسط اطرافیان خود نسبت به امیر بدبین شده بود. حتی چنین شایع کرده بودند که امیر قصد برکناری ناصرالدین شاه و به تخت نشاندن عباس میرزا را دارد تا پس از آن به سبک نادرشاه که طهماسب دوّم را کنار زد، خود جای او را بگیرد. عباس میرزا بعدها در خاطرات خود، به صراحت این موضوع را رد می کند و می گوید که میان او و امیر «هیچ خصوصیتی نبوده است».
در راه بازگشت، به قم که رسیدند شاه مقرر داشت که عباس میرزا و مادرش «یک چندی در قم باشند». عباس میرزا خود در خاطراتش نوشته است: «اسماعیل جدیدالاسلام که از پیشخدمتان مقرب بود با دستخط همایون آمد، و مختصر مطلب این بود که چون در تهران مفسدین بسیارند، تو باید در قم بمانی، طهران آمدنت صلاح نیست. چون بجز اطاعت چاره ای نبود، ماندم.»
wiki: عباس میرزا ملک آرا