کلمه جو
صفحه اصلی

غثو

لغت نامه دهخدا

غثو. [ غ َث ْوْ ] ( ع مص ) غثاء آوردن سیل و درشورانیدن چراگاه را: غثا الوادی غثواً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زیاد شدن خاشاک در جائی : غثا الوادی غثواً و غُثُوّاً؛کثر فیه الغثاء. غُثُوّ. غثی. ( اقرب الموارد ). || به تهوع آوردن. ایجاد استفراغ. ( دزی ج 2 ).

غثو. [ غ ُ ث ُوو ] ( ع مص ) غَثو. رجوع به غَثْو شود.

غثو. [ غ َث ْوْ ] (ع مص ) غثاء آوردن سیل و درشورانیدن چراگاه را: غثا الوادی غثواً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زیاد شدن خاشاک در جائی : غثا الوادی غثواً و غُثُوّاً؛کثر فیه الغثاء. غُثُوّ. غثی . (اقرب الموارد). || به تهوع آوردن . ایجاد استفراغ . (دزی ج 2).


غثو. [ غ ُ ث ُوو ] (ع مص ) غَثو. رجوع به غَثْو شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)


کلمات دیگر: