کلمه جو
صفحه اصلی

طحو

لغت نامه دهخدا

طحو. [ طَح ْوْ ] ( ع مص ) گستردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گسترانیدن. ( دهار ). بگسترانیدن. ( تاج المصادربیهقی ). مثل الدحو. ( زوزنی ). || گسترده شدن. || به درازا کشیدن. || خفتن بر پهلوی چپ. || خفتن. || رفتن. یقال : ماادری این طحا؛ ای ذهب َ. || بردن چیزی دل کسی را. || دور گردیدن. || هلاک شدن. || اندوهگین گردیدن. || بر روی افکندن مردم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || و الطحی لغةٌ فیه. ( منتهی الارب ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی طَحَاهَا: آن را گسترد (از مصدر طحو به معنی گستردن)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. راغب گوید طحو مثل دحو به معنی گسترش دادن و بردن چیزی است. در اقرب آمده: «طَحَا الشَّیْ‏ءَ: بَسَطَهُ وَ مَدَّهُ» طبرسی فرموده طحو و دحو هر دو به یک معنی است. رجوع شود به «دحو».


کلمات دیگر: