قریس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قریس . [ ق َ ] (ع ص ) قارس . (منتهی الارب ). سرمای سخت و فسرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جامد. || یخ زده : اصبح الماء قریساً. (اقرب الموارد). || دیرینه از هر چیزی . رجوع به قارس شود. || سمک قریس ؛ ماهی پخته صباغ در آن کرده بگذارند چندان که فسرده و بسته شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
قریس . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک مدینه ، که با قرس که نام کوه دیگر مدینه است ذکر شده است . (معجم البلدان ). رجوع به قِرْس (اِخ ) شود.
قریس. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) کوهی است نزدیک مدینه ، که با قرس که نام کوه دیگر مدینه است ذکر شده است. ( معجم البلدان ). رجوع به قِرْس ( اِخ ) شود.
قریس. [ ق ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی واقع در 31 هزارگزی شمال باختری خوی و 4500 گزی جنوب باختری شوسه خوی به سیه چشمه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنه آن 437 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قریس . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرورق بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 31 هزارگزی شمال باختری خوی و 4500 گزی جنوب باختری شوسه ٔ خوی به سیه چشمه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 437 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دانشنامه عمومی
قریس، روستایی است از توابع بخش صفاییه و در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی ایران.
این روستا در دهستان سکمن آباد قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۶۲۵نفر (۱۱۸ خانوار) بوده است. در این روستا کلیسایی در ورودی آن قرار دارد که مربوط به عهد قاجار است و نیز در تپه ای قبرستان ارمنه با برخی سنگ نوشته ها هنوز به چشم می خورد.که نشان گر این موضوع است که حدود ۱۲۰ سال پیش محل زندگی ارامنه بوده است. علت وجود ارامنه نیز به این انگیزه است که پس از مسلمان شدن خوی ، ارامنه این روستا را به علت دوری از شهر و دید مسلمانان محل سکونت خود انتخاب کرده بودند. فیلم سینمایی ساوالان در سال ۱۳۶۸ در این منطقه فیلم برداری شده است.