چون و چرا . استدلال خواستن .
چرا و چون
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چرا و چون. [ چ ِوُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چون و چرا. استدلال خواستن. تعلیل طلبیدن. مناظره. بحث و تعلیل :
تو گرد چون و چرا گر همی نیاری گشت
چرا و چون ترا ما بجان خریداریم.
مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید.
تو گرد چون و چرا گر همی نیاری گشت
چرا و چون ترا ما بجان خریداریم.
ناصرخسرو.
چرا و چون نرسد دردمند عاشق رامگر مطاوعت دوست تا چه فرماید.
سعدی.
کلمات دیگر: