جای فلان خالی. [ ی ِ ف ُ ] ( جمله دعایی ) جای فلان پیدا. جان فلان سبز. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
عمریست که شد دیدن روی تو خیالی
چون نقش نگین در نظرم جای تو خالی.
در میان ما و جانان خوش حکایتها گذشت.
ای آتش سوزان همه جا جای تو خالیست.
که جای سینه گرمست خالی بودن جایت.
بجز شراب که جایش ببوستان خالی است.
عمریست که شد دیدن روی تو خیالی
چون نقش نگین در نظرم جای تو خالی.
مرتضی قلیخان ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).
جایت ای پروانه خالی کامشب از ناز و نیازدر میان ما و جانان خوش حکایتها گذشت.
محسن تأثیر ( ایضاً ).
یک سینه ندیدیم که بی داغ تو باشدای آتش سوزان همه جا جای تو خالیست.
امتی ( ایضاً ).
دگر امشب کجا رفتی بقربان سر و پایت که جای سینه گرمست خالی بودن جایت.
قزلباش خان امید ( ایضاً ).
خزان رسید وحریفان نشسته اند بخاک بجز شراب که جایش ببوستان خالی است.
محمدقلی سلیم ( ایضاً ).
رجوع به جای فلان پیدا و جان فلان سبز، شود.