ترتیب دادن مکان
جای انداختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جای انداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ترتیب دادن مکان. ( ارمغان آصفی ) ( از بهار عجم ). جای گستردن. مکان تعیین کردن :
بی آنکه همی کام و زبان وقف تو دارم
در صدر دل انداخته ام بهر تو جائی.
بی آنکه همی کام و زبان وقف تو دارم
در صدر دل انداخته ام بهر تو جائی.
واله هروی ( از ارمغان آصفی ).
کلمات دیگر: