در جایی قرار و آرام گرفتن
جای گرم کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جای گرم کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از قرار و آرام گرفتن در جای ( برهان ) ( بهار عجم ) ( آنندراج ). در جائی قرار و آرام گرفتن و بمراقبه رفتن. ( ناظم الاطباء ). جای گرم داشتن. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
ز آن پیش که من درآیم از پای
در خانه خویش گرم کن جای.
که تا جا گرم کردی گویدت خیز.
تا هم چو شمع پیش تو جا گرم کرده ام.
آنقدر بنشست در آتش که جا را گرم کرد.
ز آن پیش که من درآیم از پای
در خانه خویش گرم کن جای.
نظامی ( از ضیا ).
از آن سرد آمد این کاخ دلاویزکه تا جا گرم کردی گویدت خیز.
نظامی ( از ضیا ).
ایام چون فتیله داغم تمام سوخت تا هم چو شمع پیش تو جا گرم کرده ام.
میلی ( از آنندراج ).
گرد دل گردم که بازار وفا را گرم کردآنقدر بنشست در آتش که جا را گرم کرد.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
رجوع به جای گرم داشتن شود.کلمات دیگر: