کلمه جو
صفحه اصلی

لیثی

فرهنگ فارسی

غالب بن عبدالله

لغت نامه دهخدا

لیثی. [ ل َثی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به لیث بن کنانة. ( سمعانی ).

لیثی. [ ل َ ] ( اِخ ) علی. رجوع به علی اللیثی در الاعلام زرکلی ج 3 شود.

لیثی. [ ل َ ] ( اِخ ) ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم لیثی سمرقندی شود.

لیثی. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن قمیة. رجوع به ابن قمیة شود. ( تاریخ گزیده ص 215 ).

لیثی. [ ل َ ] ( اِخ ) شدادبن الهاد. ( تاریخ گزیده ص 228 ).

لیثی. [ ل َ ] ( اِخ ) عطأبن یزید. رجوع به عطأبن یزید و ابویزید عطا شود. ( تاریخ گزیده ص 250 ).

لیثی. [ ل َ ] ( اِخ ) غالب بن عبداﷲ. رجوع به غالب بن عبداﷲ و غالب لیثی شود. ( تاریخ گزیده ص 149 و 237 ).

لیثی . [ ل َ ] (اِخ ) ابن قمیة. رجوع به ابن قمیة شود. (تاریخ گزیده ص 215).


لیثی . [ ل َ ] (اِخ ) ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم لیثی سمرقندی شود.


لیثی . [ ل َ ] (اِخ ) شدادبن الهاد. (تاریخ گزیده ص 228).


لیثی . [ ل َ ] (اِخ ) عطأبن یزید. رجوع به عطأبن یزید و ابویزید عطا شود. (تاریخ گزیده ص 250).


لیثی . [ ل َ ] (اِخ ) علی . رجوع به علی اللیثی در الاعلام زرکلی ج 3 شود.


لیثی . [ ل َ ] (اِخ ) غالب بن عبداﷲ. رجوع به غالب بن عبداﷲ و غالب لیثی شود. (تاریخ گزیده ص 149 و 237).


لیثی . [ ل َثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لیث بن کنانة. (سمعانی ).



کلمات دیگر: