کلمه جو
صفحه اصلی

متنصح

لغت نامه دهخدا

متنصح. [ م ُ ت َ ن َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) آن که به ناصحان مانند شود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که پند و نصیحت میشنود. || دوزنده و در پی کننده. رجوع به تنصح شود. || جامه در پی کرده. ( ناظم الاطباء ).

متنصح. [ م ُ ت َ ن َص ْ ص َ ] ( ع ص ) جامه در پی کرده و نیکو دوخته. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازاقرب الموارد ). ثوب متنصح ؛ جامه نیک دوخته. || بعیر متنصح ؛ شتر سیراب شده. ( ناظم الاطباء ).

متنصح . [ م ُ ت َ ن َص ْ ص َ ] (ع ص ) جامه ٔ در پی کرده و نیکو دوخته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). ثوب متنصح ؛ جامه ٔ نیک دوخته . || بعیر متنصح ؛ شتر سیراب شده . (ناظم الاطباء).


متنصح . [ م ُ ت َ ن َص ْ ص ِ ] (ع ص ) آن که به ناصحان مانند شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که پند و نصیحت میشنود. || دوزنده و در پی کننده . رجوع به تنصح شود. || جامه ٔ در پی کرده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: