کلمه جو
صفحه اصلی

گهروج

لغت نامه دهخدا

گهروج. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 10هزارگزی باختری مسکون و 7هزارگزی باختر شوسه بم به سبزواران.محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه آن 50 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی بدون نقشه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گهروج. [ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس. واقع در 80 هزارگزی جنوب میناب و 6هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب. سکنه آن 20 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گهروج . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . واقع در 80 هزارگزی جنوب میناب و 6هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب . سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گهروج . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت . واقع در 10هزارگزی باختری مسکون و 7هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به سبزواران .محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی بدون نقشه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).



کلمات دیگر: