گوهر بفت
گهر بفت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گهربفت. [ گ ُ هََ ب َ ] ( ن مف مرکب ) مخفف گوهربفت. به معنی گوهرآگین باشد. گهربافته. جواهرنشان.گوهرنشان. که در میان تار و پود آن گوهر به کار برده باشند. زربفت. پارچه زردوزی که در آن جوهر دوخته باشند. ( از بهار عجم ) ( از ناظم الاطباء ) :
چو خورشید در قیر زد شعر زرد
گهربفت شد بیرم لاجورد.
دگر هدیه هر چیز ده گنج بیش.
چو خورشید در قیر زد شعر زرد
گهربفت شد بیرم لاجورد.
فردوسی.
قبا و کلاه گهربفت خویش دگر هدیه هر چیز ده گنج بیش.
فردوسی.
کلمات دیگر: